تو مال منی. (پارت ۱۱)
#You'r_mine❤️🩹🫂✨
Part:11✨
#تو_مال_منی❤️🩹🫂✨
پارت:11✨
وقتی رضایت جونگکوک رو دیدم پریدم وسط و میرقصیدم.
معلوم بود هرسه تاشون خندشون میاد بخاطر همین یونا ام اومد کنار من و میرقصید.
همینطور میرقصیدیم که سوکجین و جونگکوک زدن زیر خنده و هی میخندیدن.
بعد چند ثانیه دست از رقصیدن برداشتیم و رو به جونگکوک گفتم:
+آهنگ بزار[کیوت و خنده]
-باشه[خنده]
بعد از چند مین گوشیشو به باند[اسپیکر] وصل کرد و آهنگ گذاشت صداشم خیلی بلند کرد.
منم رفتم پرده هارو کشیدم و لامپا رو خاموش کردم.
چراغ خواب های رو سقف رو روشن کردم و گفتم:
+حالا بیاید پارتی بگیریم[خنده]
-ا.ت[خنده]
+هوممم؟؟؟
-به مولا تو دیوونه ایی[خنده]
+خوراکی نداریممممم؟
-داریم
+برو بیار
-باشه[لبخند]
میخواستم یکم جونگکوک رو اذیتو سوپرایز کنم.
بخاطر همین یه جیغ خیلی بلند کشیدم ک صداش با آهنگ مخلوط شد.
خودم انداختم رو زمین.
یهو جونگکوک اومد بالای سرم.
-ا.ت؟؟
سوکجین و یونا ام بالای سر من بودن و چیزی نمیگفتن چون میدونستن نقشه خودمه.
بخاطر همین وقتی جونگکوک داش با استرس و نگرانی صدام میکرد عداب وجدان گرفتم.
یکم بیشتر کرم ریختم و میخواستم برسونمش.
ولی نترسید.
-ا.تتتت؟؟؟[عصبی]
+هوم؟
-من مسخره ی دست توام؟؟ میدونی چقد نگران شدم هاااا؟
+امممم ببخشید.
-دفعه ی اخرت باشه با این کار منو میترسونی. هوففففف. سکته کردم بچه.
+من بچه نیستممممم
-18 سالته بعد میگی بچه نیستم کوچولو؟؟؟
+ایشششش بالاخره که 18 سالو رد کردم سن قانونی دارم و دیگه بچه نیستممم[اخم کیوت]
-برای من بچه ای.
+عههه ما کلا 7 سال اختلاف سنی داریم[اخم]
-[پوکر فیس]
+چیه؟؟؟؟
-هیچی نیستتت ولی چرا میگی کلا 7 سال؟
+خب چی بگممم؟
-یجوری گفتی انگار 20 سالمه.
+ایشششش
رفتم بغلش نشستم.
لپشو بو...سی....دم.
که لبخند ملیح ای زد و بهم نگاه کرد.
منم پاشدم دستشو گرفتم گفتم:
+تانگووو
-[خنده] باشه ببینم بلدی؟؟؟
+از توام بهتر بلدم.
-باشه پس.
شروع کردیم به تانگو رقصیدن و اون از رقصیدن من تعجب کرده بود فک میکرد بلد نیستم.
ولی خودشم خیلی خوب میرقصید.
یونا و سوکجین ام داشتن میرقصیدن.
[ادامه دارد...]
Part:11✨
#تو_مال_منی❤️🩹🫂✨
پارت:11✨
وقتی رضایت جونگکوک رو دیدم پریدم وسط و میرقصیدم.
معلوم بود هرسه تاشون خندشون میاد بخاطر همین یونا ام اومد کنار من و میرقصید.
همینطور میرقصیدیم که سوکجین و جونگکوک زدن زیر خنده و هی میخندیدن.
بعد چند ثانیه دست از رقصیدن برداشتیم و رو به جونگکوک گفتم:
+آهنگ بزار[کیوت و خنده]
-باشه[خنده]
بعد از چند مین گوشیشو به باند[اسپیکر] وصل کرد و آهنگ گذاشت صداشم خیلی بلند کرد.
منم رفتم پرده هارو کشیدم و لامپا رو خاموش کردم.
چراغ خواب های رو سقف رو روشن کردم و گفتم:
+حالا بیاید پارتی بگیریم[خنده]
-ا.ت[خنده]
+هوممم؟؟؟
-به مولا تو دیوونه ایی[خنده]
+خوراکی نداریممممم؟
-داریم
+برو بیار
-باشه[لبخند]
میخواستم یکم جونگکوک رو اذیتو سوپرایز کنم.
بخاطر همین یه جیغ خیلی بلند کشیدم ک صداش با آهنگ مخلوط شد.
خودم انداختم رو زمین.
یهو جونگکوک اومد بالای سرم.
-ا.ت؟؟
سوکجین و یونا ام بالای سر من بودن و چیزی نمیگفتن چون میدونستن نقشه خودمه.
بخاطر همین وقتی جونگکوک داش با استرس و نگرانی صدام میکرد عداب وجدان گرفتم.
یکم بیشتر کرم ریختم و میخواستم برسونمش.
ولی نترسید.
-ا.تتتت؟؟؟[عصبی]
+هوم؟
-من مسخره ی دست توام؟؟ میدونی چقد نگران شدم هاااا؟
+امممم ببخشید.
-دفعه ی اخرت باشه با این کار منو میترسونی. هوففففف. سکته کردم بچه.
+من بچه نیستممممم
-18 سالته بعد میگی بچه نیستم کوچولو؟؟؟
+ایشششش بالاخره که 18 سالو رد کردم سن قانونی دارم و دیگه بچه نیستممم[اخم کیوت]
-برای من بچه ای.
+عههه ما کلا 7 سال اختلاف سنی داریم[اخم]
-[پوکر فیس]
+چیه؟؟؟؟
-هیچی نیستتت ولی چرا میگی کلا 7 سال؟
+خب چی بگممم؟
-یجوری گفتی انگار 20 سالمه.
+ایشششش
رفتم بغلش نشستم.
لپشو بو...سی....دم.
که لبخند ملیح ای زد و بهم نگاه کرد.
منم پاشدم دستشو گرفتم گفتم:
+تانگووو
-[خنده] باشه ببینم بلدی؟؟؟
+از توام بهتر بلدم.
-باشه پس.
شروع کردیم به تانگو رقصیدن و اون از رقصیدن من تعجب کرده بود فک میکرد بلد نیستم.
ولی خودشم خیلی خوب میرقصید.
یونا و سوکجین ام داشتن میرقصیدن.
[ادامه دارد...]
۴.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.