اعتراف میکنم من بی گناهم

اعتراف میکنم من بی گناهم
من مثل اون کشاورز بودم که زمین و خونه و خونوادش قربانی جنگی شدن که بهش ربطی نداره..
قشنگ احساس میکنم که چقدر تَرکش خوردن وقتی بی گناهی درد داره،البته اینم درست نیس فقط ی مثال سادس فکر کن وسط جنگی که هیچ ربطی بهت نداره تیر بخوری همينقدر دردناکه
یا مثلا مثل نویسنده این متن کسیو دوست داشتی که قبلا روحش رو یکی دیگه زخمی کرده اونم سر تو تلافی کنه
وسط راه ولت کنه من دوستش داشتم وقت گذاشتم براش
روز هایی که اونقدر دستام زخمی بود که حتی نمی‌تونستم حموم کنم سعی می‌کردم گوشیو بگیرم به حرفاش گوش بدم
ولی این وسط اون تلافی گذشته رو سرم خالی کرد این چند سال..
ببین قبلش من همون بودم تنها بودم
قبلشم بی خوابی میکشیدم
ولی اینطور نبود شبا اینقدر تاریک نبودن،سیاهی شب اینطور نبود:))