رویایی همانند کابوس پارت 42
#matin
اشکان=نمیگممممممم
متین=اشکان سگم نکن
پوکر فیس نگام کرد گفت="ن"(اوه اوه)
متین=حرف دوم
اشکان=بدو بینم همین یه حرفشمگفتم زیادیت بود
متین=ولی خیلی دوس دارماین مادمازل بدبختی که تو روش کراش زدی رو ببینم
اشکان خودکار تو دستش گرفت سمتم گفتم=همین و میکنم تو کو*نتا
متین= از همون اول همه ازم ترسیدن غیر از تو
اشکان=چون ترسناک نیستی
جدی نگاش کردمگفت=پس میگرم
خندیدو گفتم=خوب من برم
اشکان=میزاشتی قهوه بکم بیارن
دوباره نشستم گفتم=فکر بدی نیست
اشکان =به مولا پرویی
بعد زنگ زد به منشی دوتا قهوره سفارش داد
گوشی گذاشت سرجاش گفت=از شما چخبر
متین=زندگیم شده فیلم سینمایی
اشکان=وییی تعریف کن
بهش نگاه کردم یعنی نیکا رو بهش بگم نه ولش نمیگم
اشکان=با تو ام
متین=دارم بابا میشم
اشکان بلند شد اومد سمتم گفت=پاشو بغل بده
متین=بابا حصله ندارم بشین جات
اشکان=بی ذوق
متین=بابا اگمنعقیمم چطور ممکنه اون بچه ازمن باشه؟
اشکان=پرام راس میگیا خوب برو دکتر شاید درست شدی
متین= چطوری وقتی قرصا رو نمیخورم درست شم
اشکان=چییی قرص نمیخوری؟
متین= الان بحث این نیست
اشکان=میخوای چیکارکنی
متین=بخاطر بابامم که شده باید بچرو قبول کنم
اشکان =خوب همین؟
متین= تو فکرکن همین
اشکان=چیشده بگو؟
متین=ولش
بعد بلند شدمگفتم=من برم قهوه هام ام که نیومد
اشکان=صب کن منم بیام بریمجلسه
بلند شدیم باهم رفتیم بیرون سمتاتاق جلسه
ارسلان نشسته بود با یه پسر دیگ رفتیم نزدیک
اشکان به همون پسره اشاره کرد گفت=اینعلیرضاست علیرضا رحیمی
گفتم متینم
علیرضا =خوشبختم بعد به ارسلان سوالی نگاه گرد
#arslwan
همون پسره سوالی بهم نگاه کرد گفتم=ارسلانم ارسلان کاشی
دستمو اوردم جلو اونم با لحن خشکی گفت خوشبحتم ولی دستمو نگرفت نشستیم ...
اشکان=نمیگممممممم
متین=اشکان سگم نکن
پوکر فیس نگام کرد گفت="ن"(اوه اوه)
متین=حرف دوم
اشکان=بدو بینم همین یه حرفشمگفتم زیادیت بود
متین=ولی خیلی دوس دارماین مادمازل بدبختی که تو روش کراش زدی رو ببینم
اشکان خودکار تو دستش گرفت سمتم گفتم=همین و میکنم تو کو*نتا
متین= از همون اول همه ازم ترسیدن غیر از تو
اشکان=چون ترسناک نیستی
جدی نگاش کردمگفت=پس میگرم
خندیدو گفتم=خوب من برم
اشکان=میزاشتی قهوه بکم بیارن
دوباره نشستم گفتم=فکر بدی نیست
اشکان =به مولا پرویی
بعد زنگ زد به منشی دوتا قهوره سفارش داد
گوشی گذاشت سرجاش گفت=از شما چخبر
متین=زندگیم شده فیلم سینمایی
اشکان=وییی تعریف کن
بهش نگاه کردم یعنی نیکا رو بهش بگم نه ولش نمیگم
اشکان=با تو ام
متین=دارم بابا میشم
اشکان بلند شد اومد سمتم گفت=پاشو بغل بده
متین=بابا حصله ندارم بشین جات
اشکان=بی ذوق
متین=بابا اگمنعقیمم چطور ممکنه اون بچه ازمن باشه؟
اشکان=پرام راس میگیا خوب برو دکتر شاید درست شدی
متین= چطوری وقتی قرصا رو نمیخورم درست شم
اشکان=چییی قرص نمیخوری؟
متین= الان بحث این نیست
اشکان=میخوای چیکارکنی
متین=بخاطر بابامم که شده باید بچرو قبول کنم
اشکان =خوب همین؟
متین= تو فکرکن همین
اشکان=چیشده بگو؟
متین=ولش
بعد بلند شدمگفتم=من برم قهوه هام ام که نیومد
اشکان=صب کن منم بیام بریمجلسه
بلند شدیم باهم رفتیم بیرون سمتاتاق جلسه
ارسلان نشسته بود با یه پسر دیگ رفتیم نزدیک
اشکان به همون پسره اشاره کرد گفت=اینعلیرضاست علیرضا رحیمی
گفتم متینم
علیرضا =خوشبختم بعد به ارسلان سوالی نگاه گرد
#arslwan
همون پسره سوالی بهم نگاه کرد گفتم=ارسلانم ارسلان کاشی
دستمو اوردم جلو اونم با لحن خشکی گفت خوشبحتم ولی دستمو نگرفت نشستیم ...
۱۹.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.