فیک خوناشام من پارت ۳
ا/ت ویو
واقعا مسخرس
بانو چوی میدونه کی هستم ولی شاهزاده
لباس خدمتکاریرو پوشیدمو رفتم پایین
اون خوناشامه و یکی دیگه کنار هم تو کاناپه
نشسته بودن داشتم رد میشدم که اون که خونمو
خورده بود سرشو برگشتوند و نیشخند زد
ایکاش میتونستم فرار کنم
+ نمیتونی (پوزخند)
وایی چقد خنگم که یادم نبود میفهمن فکرامو
+ بودی و هستی (پوزخند با صدا)
_ شت (اروم)
+ به خودت هع
رفتم پیش اجوما
× دخترم چیزه یعنی بانوی مَن ببخشید
_ راحت باشین
× خب چیزه شما نمیخواد کاری انجام بدین کارا با من
_ اِوا نمیشه که
_ خب چیکا کنم
× اَما
_ همین که گفتم بانو چیزه اجوما
× خب باشه شما میتونین ظرفارو بشورین؟
_ اولن راحت حرف بزن دومن چرا که نع
× سرشو تکون داد
داشتم ظرفا رو میشستم که نفس های گرم کسی
رو کنارم احساس کردم میخواستم برگردم که
موهایی که جلو صورتم بود رو با دستش عقب برد
هم زمان صورتشم آورد جلو
+ فکر فرار به سرت نزنه که میدونم باهات چیکار کنم
بعد موهامو گذاشت پشت گوشمو رف
_ مردم ازار(اروم)
_ اجوما
× بعله دخترم؟
_ من تموم کردم حالا چیکار کنم؟
× ام میتونی کمکم کنی رامیون درست کنم؟
_ اوهوم
رفتم پیش اجوما
× راستی اون کسی که از خونت خورد اسمش
جئون جونگ کوک هستش که ما ارباب باید
صداش کنیم کنارش هم برادرشه که خون خوردن
رد کناز گذاشته اسمش جئون جین هستش کهما
باید ارباب جوان صداش کنیم
_ چشم
× خب دخترم نودل بیار
پرش زمانی به بعد درست کردن رامیون
× ببرش واسه ارباب اینیکی هم ببر واسهارباب جوان
_ چشم...چرا من؟ چرا خودتون نمیبرین؟
× ارباب تاکید کردن خودتون ببرین
از اجوما شماره ی اتاقمو پرسیدمو رفتم
اول رفتم اتاق اون ارباب جوان
و بعد رفتم اتاق ارباب در زدم و وارد شدم
+ تعظیم کن
_ من ..من تعظیم کنم .. تو اصن میدونی روزی
چندین نفر برای من تعظیم میکردن الان من برای
تو تعظیم کنم؟
یهو پاشد اومد نزدیکم اون میومد نزدیک منعقب
تا اینکه اتفاقی افتاد که نباید می افتاد خوردم
به دیوار که صورتشو آورد نزدیک گردنم بو کشید
و ظرف و گرفت و منم بدون معطلی از در رفتم
بیرون قلبم انقد تندتند میزد که نزدیک بود قش
کنم
شرط:
۵ لایک ۲ کامنت
واقعا مسخرس
بانو چوی میدونه کی هستم ولی شاهزاده
لباس خدمتکاریرو پوشیدمو رفتم پایین
اون خوناشامه و یکی دیگه کنار هم تو کاناپه
نشسته بودن داشتم رد میشدم که اون که خونمو
خورده بود سرشو برگشتوند و نیشخند زد
ایکاش میتونستم فرار کنم
+ نمیتونی (پوزخند)
وایی چقد خنگم که یادم نبود میفهمن فکرامو
+ بودی و هستی (پوزخند با صدا)
_ شت (اروم)
+ به خودت هع
رفتم پیش اجوما
× دخترم چیزه یعنی بانوی مَن ببخشید
_ راحت باشین
× خب چیزه شما نمیخواد کاری انجام بدین کارا با من
_ اِوا نمیشه که
_ خب چیکا کنم
× اَما
_ همین که گفتم بانو چیزه اجوما
× خب باشه شما میتونین ظرفارو بشورین؟
_ اولن راحت حرف بزن دومن چرا که نع
× سرشو تکون داد
داشتم ظرفا رو میشستم که نفس های گرم کسی
رو کنارم احساس کردم میخواستم برگردم که
موهایی که جلو صورتم بود رو با دستش عقب برد
هم زمان صورتشم آورد جلو
+ فکر فرار به سرت نزنه که میدونم باهات چیکار کنم
بعد موهامو گذاشت پشت گوشمو رف
_ مردم ازار(اروم)
_ اجوما
× بعله دخترم؟
_ من تموم کردم حالا چیکار کنم؟
× ام میتونی کمکم کنی رامیون درست کنم؟
_ اوهوم
رفتم پیش اجوما
× راستی اون کسی که از خونت خورد اسمش
جئون جونگ کوک هستش که ما ارباب باید
صداش کنیم کنارش هم برادرشه که خون خوردن
رد کناز گذاشته اسمش جئون جین هستش کهما
باید ارباب جوان صداش کنیم
_ چشم
× خب دخترم نودل بیار
پرش زمانی به بعد درست کردن رامیون
× ببرش واسه ارباب اینیکی هم ببر واسهارباب جوان
_ چشم...چرا من؟ چرا خودتون نمیبرین؟
× ارباب تاکید کردن خودتون ببرین
از اجوما شماره ی اتاقمو پرسیدمو رفتم
اول رفتم اتاق اون ارباب جوان
و بعد رفتم اتاق ارباب در زدم و وارد شدم
+ تعظیم کن
_ من ..من تعظیم کنم .. تو اصن میدونی روزی
چندین نفر برای من تعظیم میکردن الان من برای
تو تعظیم کنم؟
یهو پاشد اومد نزدیکم اون میومد نزدیک منعقب
تا اینکه اتفاقی افتاد که نباید می افتاد خوردم
به دیوار که صورتشو آورد نزدیک گردنم بو کشید
و ظرف و گرفت و منم بدون معطلی از در رفتم
بیرون قلبم انقد تندتند میزد که نزدیک بود قش
کنم
شرط:
۵ لایک ۲ کامنت
۴.۵k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.