آوای دروغین
part63
با تیر کشیدن ناگهانی سرم نالهی ناخواستهای از بین لبای نیمه بازم خارج شد که توجه آوینا رو به سمت من جلب کرد
سریع گفت:چیشد؟خوبی؟جاییت درد میکنه؟به پرستارا بگم؟راستشو ب...
کلافه دستم و روی لباش گذاشتم تا زنجیرهی حرفاش قطع بشه
مونا:حالم خوبه فقط سرم تیر کشید
آوینا چشم غرهای بهم رفت و گفت:آره جون عمت
لبخندی بهش زدم ولی به خاطر خشک بودن لبام و پاره شدنش صورتم از سوزش جمع شد
اوینا نچی کرد و از دستم گرفت و بلندم کرد
+اینطوری نمیشه بیا بریم دست و صورتتو بشور
مونا:نه ممکنه هر لحظه دکتر تهیونگ بیاد بیرون
+تو بیا مطمئنم هیچی نمیشه
با اصراراش بلند شدم و همراهش به سرویس بهداشتی رفتم...همیشه از محیط بیمارستان بدم میومد...بوی انسان های منتظر برای بهوش اومدن میداد...بوی کما میداد...بوی...مرگ میداد
همین یه کلمه که از ذهنم گذشت باعث جوشیدن دوبارهی اشکام که هیچوقت خشک نشده بودن شد...به عبارتی باعث شدت گرفتن اشکام شد
پا تند کردم و از آوینا جلو زدم تا اشکامو نبینه و به سرعت در سرویس و باز کردم و وارد شدم
آوینا هم دنبالم اومد داخل ولی من به سرعت پشت بهششیر آب و باز کردم و صورتم و زیر آب سرد بردم تا شاید کمی از التهاب درونم خاموش بشه ولی هیچ فایدهای نداشت که هیچ گریمم بدتر شد
خون کمی که بر اثر پاره شدن لبم ریخته بود و شستم و با دستمال کاغذی صورتم و پاک کردم
افراد حاضر تو سرویس بهداشتی با تعجب بهم نگاه میکردن البته اگر اون افرادی که حال مشابهی با من داشتن و فاکتور بگیریم
از سرویس بیرون زدم و به سمت اتاق عمل تهیونگ پا تند کردم به خدا که اگه چیزیش میشد خودمو میکشتم
روی صندلی نشستم...یه چیزی این وسط اشتباه بود...چرا باید تهیونگ دقیقا کنار من باشه و اونجا تصادف کنه؟
با چیزی که به ذهنم خطور کرد وحشت زده از پشتی صندلی فاصله گرفتم
اگه...اگه اون منو با جیهون دیده باشه چی؟
راستی جیهون کدوم گوریه؟
امکانش هست که مارو درحالی که همو بغل کرده بودیم دیده باشه؟ممکنه به خاطر ما حواسش پرت شده باشه و تصادف کرده باشه؟
ولی آدرس منو از کجا آورده بود؟ممکنه منو از جایی که بهش آدرس داده بودم تعقیب کرده بوده باشه؟
پس ت...تقصیر منه
با این حرف دیوانه وار جیغ کشیدم و همونطور که موهام و میکشیدم جیغ میزدم:تقصیر منه...لعنت بهم
دست از کشیدن موهام برداشتم و شروع کردم خودمو زدن
آوینا تمام سعیش و میکرد تا جلومو بگیره تا خودمو نزنم...اونم داشت گریه میکرد
ولی تلاشاش بی فایده بود و روی من تاثیری نداشت
با سوزش یه طرف صورتم متوقف شدم و بلافاصله وارد یه بغل گرم شدم
آوینا بهم سیلی زده بود؟
+چرا اینطوری میکنی اخه عزیزم؟چرا میگی تقصیر توعه؟(با لحن آروم)
هق هقای بلندم و تو پیراهن آوینا خفه کردم
اویناهم همینطور که پشتمو نوازش میکرد توی گوشم نجوا میکرد تا آروم بشم
یکم بعد ازش فاصله گرفتم که گفت:میخوای باهم حرف بزنیم؟
مونا:میشه بعدا راجبش حرف بزنیم؟
آوینا هم سری تکون داد ولی جونگکوک از جمع پسرا که توجه همشون با صدای شدید گریههام به من جلب شده بود اومد سمتم راستش جونگکوک از همشون مضطرب تر به نظر میومد
_چرا تقصیر توعه مونا؟
خواستم حرفی بزنم ولی اوینا قبل از من دهن باز کرد:گفت که...الان نمیخواد دربارش حرفی بزنه
اینبار جونگکوک با لحن خیلی بدی گفت:با مونا بودم
اوینا اخماشو کشید توهم و اونم با همون لحن گفت:حرف دهنتو بفهم
_اگه نفهمم چی؟
حرفاشون با باز شدن در اتاق عمل و بیرون اومدن دکتر نصفه موند
به سرعت از جام بلند شدم و به سمت دکتر پرواز کردم
دکتر بهمون نگاه کرد و گفت:عمل به خوبی پیش رفت...دندهی بیمار از سه قسمت شکسته بود و به قفسهی سینشون فشار زیادی وارد شده بود ولی متاسفانه بیمار به خاطر.....
ببخشید که این چند روز نبودم...یکم مشکل پیش اومده بود و اصلا وضعیت روحی روانی درستی نداشتم
اینم بگم که تازه فهمیدم مینهو اسم پسره به خاطر همین اسممو به مینهی تغییر دادم
با تیر کشیدن ناگهانی سرم نالهی ناخواستهای از بین لبای نیمه بازم خارج شد که توجه آوینا رو به سمت من جلب کرد
سریع گفت:چیشد؟خوبی؟جاییت درد میکنه؟به پرستارا بگم؟راستشو ب...
کلافه دستم و روی لباش گذاشتم تا زنجیرهی حرفاش قطع بشه
مونا:حالم خوبه فقط سرم تیر کشید
آوینا چشم غرهای بهم رفت و گفت:آره جون عمت
لبخندی بهش زدم ولی به خاطر خشک بودن لبام و پاره شدنش صورتم از سوزش جمع شد
اوینا نچی کرد و از دستم گرفت و بلندم کرد
+اینطوری نمیشه بیا بریم دست و صورتتو بشور
مونا:نه ممکنه هر لحظه دکتر تهیونگ بیاد بیرون
+تو بیا مطمئنم هیچی نمیشه
با اصراراش بلند شدم و همراهش به سرویس بهداشتی رفتم...همیشه از محیط بیمارستان بدم میومد...بوی انسان های منتظر برای بهوش اومدن میداد...بوی کما میداد...بوی...مرگ میداد
همین یه کلمه که از ذهنم گذشت باعث جوشیدن دوبارهی اشکام که هیچوقت خشک نشده بودن شد...به عبارتی باعث شدت گرفتن اشکام شد
پا تند کردم و از آوینا جلو زدم تا اشکامو نبینه و به سرعت در سرویس و باز کردم و وارد شدم
آوینا هم دنبالم اومد داخل ولی من به سرعت پشت بهششیر آب و باز کردم و صورتم و زیر آب سرد بردم تا شاید کمی از التهاب درونم خاموش بشه ولی هیچ فایدهای نداشت که هیچ گریمم بدتر شد
خون کمی که بر اثر پاره شدن لبم ریخته بود و شستم و با دستمال کاغذی صورتم و پاک کردم
افراد حاضر تو سرویس بهداشتی با تعجب بهم نگاه میکردن البته اگر اون افرادی که حال مشابهی با من داشتن و فاکتور بگیریم
از سرویس بیرون زدم و به سمت اتاق عمل تهیونگ پا تند کردم به خدا که اگه چیزیش میشد خودمو میکشتم
روی صندلی نشستم...یه چیزی این وسط اشتباه بود...چرا باید تهیونگ دقیقا کنار من باشه و اونجا تصادف کنه؟
با چیزی که به ذهنم خطور کرد وحشت زده از پشتی صندلی فاصله گرفتم
اگه...اگه اون منو با جیهون دیده باشه چی؟
راستی جیهون کدوم گوریه؟
امکانش هست که مارو درحالی که همو بغل کرده بودیم دیده باشه؟ممکنه به خاطر ما حواسش پرت شده باشه و تصادف کرده باشه؟
ولی آدرس منو از کجا آورده بود؟ممکنه منو از جایی که بهش آدرس داده بودم تعقیب کرده بوده باشه؟
پس ت...تقصیر منه
با این حرف دیوانه وار جیغ کشیدم و همونطور که موهام و میکشیدم جیغ میزدم:تقصیر منه...لعنت بهم
دست از کشیدن موهام برداشتم و شروع کردم خودمو زدن
آوینا تمام سعیش و میکرد تا جلومو بگیره تا خودمو نزنم...اونم داشت گریه میکرد
ولی تلاشاش بی فایده بود و روی من تاثیری نداشت
با سوزش یه طرف صورتم متوقف شدم و بلافاصله وارد یه بغل گرم شدم
آوینا بهم سیلی زده بود؟
+چرا اینطوری میکنی اخه عزیزم؟چرا میگی تقصیر توعه؟(با لحن آروم)
هق هقای بلندم و تو پیراهن آوینا خفه کردم
اویناهم همینطور که پشتمو نوازش میکرد توی گوشم نجوا میکرد تا آروم بشم
یکم بعد ازش فاصله گرفتم که گفت:میخوای باهم حرف بزنیم؟
مونا:میشه بعدا راجبش حرف بزنیم؟
آوینا هم سری تکون داد ولی جونگکوک از جمع پسرا که توجه همشون با صدای شدید گریههام به من جلب شده بود اومد سمتم راستش جونگکوک از همشون مضطرب تر به نظر میومد
_چرا تقصیر توعه مونا؟
خواستم حرفی بزنم ولی اوینا قبل از من دهن باز کرد:گفت که...الان نمیخواد دربارش حرفی بزنه
اینبار جونگکوک با لحن خیلی بدی گفت:با مونا بودم
اوینا اخماشو کشید توهم و اونم با همون لحن گفت:حرف دهنتو بفهم
_اگه نفهمم چی؟
حرفاشون با باز شدن در اتاق عمل و بیرون اومدن دکتر نصفه موند
به سرعت از جام بلند شدم و به سمت دکتر پرواز کردم
دکتر بهمون نگاه کرد و گفت:عمل به خوبی پیش رفت...دندهی بیمار از سه قسمت شکسته بود و به قفسهی سینشون فشار زیادی وارد شده بود ولی متاسفانه بیمار به خاطر.....
ببخشید که این چند روز نبودم...یکم مشکل پیش اومده بود و اصلا وضعیت روحی روانی درستی نداشتم
اینم بگم که تازه فهمیدم مینهو اسم پسره به خاطر همین اسممو به مینهی تغییر دادم
۴.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.