پارت 5
امشب مال منی بیبی......
این صدارو ک شنیدم خون جلو چشمام رو گفت و هرچی داد میزدم و ات رو صدا میکردم کسی جواب نمیداد فقط صدای تقلا ات میومد
نامی : تهیونگ چیزی شده
کوک ویو :
هممون نگران شده بودیم از اونطرف صدای گریه ات میومد از این طرف تهیونگ
هرچی هم از میپرسیدیم جواب نمیداد میتونستیم حدس بزنیم ک چ اتفاقی افتاده
تهیونگ ویو :
صدای التماس ات داشت روانیم میکرد ک
+ب من دست نزن.... من شوهر دارم *گریه
∆ بیبی الان ک اینجا نیس
سوار ماشین شدم و با اخرین سرعت حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم خانواده ات رسیدن
با عجله دویدم سمت در
& تهیونگ چیزی شده!!!
_ تورو خدا این درو باز کن
مامان ات :
دیدم ته عصبی اونقدر عصبی ک واقعا ترسناک شده بود سریع ریموت رو زدم و بدو بدو رفت داخل ماهم ک نگران شده بودیم داشتیم پشت سرش میرفتیم ک جیمین رسید
جیمین ویو :
بعد صحبت ها تهیونگ واقعا نگران شده بودیم اعضا میخاستن بیان نزاشتم و خودم رو رسوندم
ک دیدم در بازه خانواده ات توی حیاط شوکه شده دارن ب تهیونگ نگاه میکنن ک چطور با عصبانیت تمام دارع میدو
بدو بدو پشت سرش رفتم تو
ته ویو :
رفتم تو خونه بدو بدو از پله ها رفتم بالا و رسیدم در اتاق ات
صدای گریه هاش میومد
_ درو باز کن عوضی..... میگم درو باز کن*داد
_ جرات ات رو لمس کن *داد
دیدم درو باز نمیکنه درو شکوندم و رفتم تو
دیدم دست و پای ات بستس همینطور دهنش و داره گریه میکنه
تا جا داشت او چانبوم عوضی رو زدم و رفتم سمت ات دستو پاش رو باز کردم .... جیمین هم پشت سرم بود و مانع این شده بود ک اون چانبوم عوضی رو بیشتر بزنم
رو به ات
_ بگو ب کجات دست زد... *داد
......
اینم پارت بعد بخدا پارم کردین 😂😂😂😂.
این صدارو ک شنیدم خون جلو چشمام رو گفت و هرچی داد میزدم و ات رو صدا میکردم کسی جواب نمیداد فقط صدای تقلا ات میومد
نامی : تهیونگ چیزی شده
کوک ویو :
هممون نگران شده بودیم از اونطرف صدای گریه ات میومد از این طرف تهیونگ
هرچی هم از میپرسیدیم جواب نمیداد میتونستیم حدس بزنیم ک چ اتفاقی افتاده
تهیونگ ویو :
صدای التماس ات داشت روانیم میکرد ک
+ب من دست نزن.... من شوهر دارم *گریه
∆ بیبی الان ک اینجا نیس
سوار ماشین شدم و با اخرین سرعت حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم خانواده ات رسیدن
با عجله دویدم سمت در
& تهیونگ چیزی شده!!!
_ تورو خدا این درو باز کن
مامان ات :
دیدم ته عصبی اونقدر عصبی ک واقعا ترسناک شده بود سریع ریموت رو زدم و بدو بدو رفت داخل ماهم ک نگران شده بودیم داشتیم پشت سرش میرفتیم ک جیمین رسید
جیمین ویو :
بعد صحبت ها تهیونگ واقعا نگران شده بودیم اعضا میخاستن بیان نزاشتم و خودم رو رسوندم
ک دیدم در بازه خانواده ات توی حیاط شوکه شده دارن ب تهیونگ نگاه میکنن ک چطور با عصبانیت تمام دارع میدو
بدو بدو پشت سرش رفتم تو
ته ویو :
رفتم تو خونه بدو بدو از پله ها رفتم بالا و رسیدم در اتاق ات
صدای گریه هاش میومد
_ درو باز کن عوضی..... میگم درو باز کن*داد
_ جرات ات رو لمس کن *داد
دیدم درو باز نمیکنه درو شکوندم و رفتم تو
دیدم دست و پای ات بستس همینطور دهنش و داره گریه میکنه
تا جا داشت او چانبوم عوضی رو زدم و رفتم سمت ات دستو پاش رو باز کردم .... جیمین هم پشت سرم بود و مانع این شده بود ک اون چانبوم عوضی رو بیشتر بزنم
رو به ات
_ بگو ب کجات دست زد... *داد
......
اینم پارت بعد بخدا پارم کردین 😂😂😂😂.
۵۶.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.