bad girl p: 111
همه اماده شدن که برن سراغ جانگ ولی نزاشتن من باشون برم
سوآ، مینا، مینهو، سویون، سوهو، سوجون، سوک یون، ووجین، انتونی، سوجین همشون اومده بودن و هر کدوم ی جا نشسته بودن
کوک:بریم دیگه
هانا: عوضیا(زیرلب)
کوک: عشقم چیزی گفتی(لبخند حرص درار)
الان جدی جدی دلم میخواس کلشو بکنم ولی حیف همینجوری که دندونامو رو هم فشار میدادم گفتم
هانا: ن گفتم زود گمشین برین دیر میشه
کوک: ها(😊)
یوهان: ما رفتیم دیگه
کوک تا دم در رف که یدفعه برگشت
هانا: برو دیگه
بدون حرفی اومد وایساد کنار تخت دستشو گذاش پشت سرم وسرمو برد نزدیک خودش و بوسیدم
کوک: خدافظ
بعدشم رف حرصم کمتر شد خوب میدونه چیکار کنه که قلبم بلرزه و تموم حرصم خالی شه پسره ی عوضی
سویون: هانا ینی تو جدی جدی وانمود کردی کع مردی
همینجوری که داش لیوان قهوه تو دستش رو تکون میداد این سوالو پرسید
هانا: ارع ولی خیلی باحال بود فقط حیف کوکو داغون کردم
سوآ: اخه احمق تو که میدونی بدون تو قلبش یلحظه ام دووم نمیاره چطور اینکارو کردی
سرمو خاروندم و گفتم
هانا: بابا بع اونجاش فک نکردم
سوک یون: احسنت
هانا: خواهش میکنم
ویو کوک
بعد 1ساعت رسیدیم به ادرسی که هوسوک فرستاده بود البته یکم از خونه دور شدیم که نبیننمون همع جا تاریک بود که فقط ی لامپ کوچیک که بیرون خونه اویزون شده بود یکم روشنایی داش البته وسط جنگل بود بایدم تاریک میبود برای دید بهتر چراغ قوه هامونو روشن کردیم ی خونه ی چوبی بزرگ که دور برش کلی درخت های بزرگ و کوچیک که این خونه دقیقا وسطشون قرار داش از روشنایی خونه میشد فهمید که هنوز بیدار منتظر هوسوک موندیم چون گف میخواد اینجا باشه با چیزایی که از پدرش گفته بود حقم داش بخواد مرگشو با چشمای خودش ببینه شوگا هیونگم بزور باهامون اومد
همینجوری که اطرافو دید میزد گف
شوگا: ببینم این پسر کجا موند
یوهان: گف نزدیکه داره میاد
بعد این حرف یوهان طولی نکشید که نوری از دور معلوم شد و طولی نکشید که هوسوک با کروز مشکیش کنارمون پارک کرد و از ماشین پیاده شد
جیمین هیونگ باز پرحرفی هاش رو شروع کرد و هممون داشتیم بش گوش میدادیم
جیمین: مطمئنی بابات اون توعه؟
جیمین: اگه رفته باشه چی؟
جیمین: اگه نقشه رو فهمیده باشه چی؟
جیمین: شاید اونم واسه ما
که ادامه حرفش و هوسوک قط کرد و رو به پسر پر حرف رو به روش گف
هوسوک: نه اونقدر زرنگ نیس
سوآ، مینا، مینهو، سویون، سوهو، سوجون، سوک یون، ووجین، انتونی، سوجین همشون اومده بودن و هر کدوم ی جا نشسته بودن
کوک:بریم دیگه
هانا: عوضیا(زیرلب)
کوک: عشقم چیزی گفتی(لبخند حرص درار)
الان جدی جدی دلم میخواس کلشو بکنم ولی حیف همینجوری که دندونامو رو هم فشار میدادم گفتم
هانا: ن گفتم زود گمشین برین دیر میشه
کوک: ها(😊)
یوهان: ما رفتیم دیگه
کوک تا دم در رف که یدفعه برگشت
هانا: برو دیگه
بدون حرفی اومد وایساد کنار تخت دستشو گذاش پشت سرم وسرمو برد نزدیک خودش و بوسیدم
کوک: خدافظ
بعدشم رف حرصم کمتر شد خوب میدونه چیکار کنه که قلبم بلرزه و تموم حرصم خالی شه پسره ی عوضی
سویون: هانا ینی تو جدی جدی وانمود کردی کع مردی
همینجوری که داش لیوان قهوه تو دستش رو تکون میداد این سوالو پرسید
هانا: ارع ولی خیلی باحال بود فقط حیف کوکو داغون کردم
سوآ: اخه احمق تو که میدونی بدون تو قلبش یلحظه ام دووم نمیاره چطور اینکارو کردی
سرمو خاروندم و گفتم
هانا: بابا بع اونجاش فک نکردم
سوک یون: احسنت
هانا: خواهش میکنم
ویو کوک
بعد 1ساعت رسیدیم به ادرسی که هوسوک فرستاده بود البته یکم از خونه دور شدیم که نبیننمون همع جا تاریک بود که فقط ی لامپ کوچیک که بیرون خونه اویزون شده بود یکم روشنایی داش البته وسط جنگل بود بایدم تاریک میبود برای دید بهتر چراغ قوه هامونو روشن کردیم ی خونه ی چوبی بزرگ که دور برش کلی درخت های بزرگ و کوچیک که این خونه دقیقا وسطشون قرار داش از روشنایی خونه میشد فهمید که هنوز بیدار منتظر هوسوک موندیم چون گف میخواد اینجا باشه با چیزایی که از پدرش گفته بود حقم داش بخواد مرگشو با چشمای خودش ببینه شوگا هیونگم بزور باهامون اومد
همینجوری که اطرافو دید میزد گف
شوگا: ببینم این پسر کجا موند
یوهان: گف نزدیکه داره میاد
بعد این حرف یوهان طولی نکشید که نوری از دور معلوم شد و طولی نکشید که هوسوک با کروز مشکیش کنارمون پارک کرد و از ماشین پیاده شد
جیمین هیونگ باز پرحرفی هاش رو شروع کرد و هممون داشتیم بش گوش میدادیم
جیمین: مطمئنی بابات اون توعه؟
جیمین: اگه رفته باشه چی؟
جیمین: اگه نقشه رو فهمیده باشه چی؟
جیمین: شاید اونم واسه ما
که ادامه حرفش و هوسوک قط کرد و رو به پسر پر حرف رو به روش گف
هوسوک: نه اونقدر زرنگ نیس
۲.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.