عشق مافیا💗☪ p ۱
ویو ا.ت💜☦
سلام من ا.ت هستم شاید باورتون نشه ولی انقدر سختی کشیدم که حتی فکر کردن هم بهش اذابه برام ولی بهتون میگم وقتی ۳ سالم بود منو مامانم به دکتر رفتیم چون من به سرطان معده مبتلا هستم و رفته بودیم برای اینکه ببینیم بهبود پیدا میکنم یا نه چون دکتر گفت که شاید بمیرم (پس چرا الان زنده ای😑😐😶)
و بعد تو راه برگشت به خونه من وقتی داشتم از خیابون رد میشدم که یه ماشین داشت میومد که من جلوش بودم ولی مامانم منو هول داد و من به جلو پرت شدم و اون ماشین به مامانم زد و مادرم توی اون موضوع فوت کرد و پدرم که یه قمار باز بود وقتی تو بار بود یه دعوا راه انداخت که یکی پدرم رو کشت من اون موقع ۵ سالم بود یه برادر بزرگتر از خودم داشتم که ازم ۱۰ سال بزرگتر بود (یعنی ۱۵ سالش بود) کار میکرد و اجاره خونمون رو میداد بعدش برای من یه اتاق خرید و دیگه نتونست اجاره خونه رو بده من خیلی بهش گفتم که ما میتونیم با هم توی همون اتاق کوچیک زندگی کنیم ولی اون قبول نکرد هر ماه یه مقدار پول میفرستاد برام منم با اون پول به کلاس های رزمی رفتم تا بتونم روی پای خودم وایسم از ۱۱ سالگی به کلاس های رزمی رفتم و تقریبا ۵ سال کامل این جوری بود که یه استاد ماهر شدم و بعد از اون رفتم کلاس تیر اندازی از وقتی که ۱۳ سالم بود نه داداشم رو دیدم نه بهم زنگ میزد فقط برام پول میفرسته
بعد از اینکه ۱۸ سالم شد داخل یه باند مافیای رفتم و بعدش اقای مین هو(رییس باند) منو به عمارتش اورد و بعد از اینکه باز نشسته شد رفت امریکا و مین یونگی یا همون شوگای معروف که یه مدله و ایدله و رییس باند زر سیاه چون من بهترین ادم توی گروه بودم همه ی کار ها رو به من سپرده الان من ۲۱ سالمه و از شغلم رازی هستم و دارم دنبال برادرم میگردم
ویو شوگا♡´・ᴗ・`♡
سلام من مین یونگی یا همون شوگای معروف هستم که یک ساله عاشق یه دختر به اسم ا.ت شدم هنوز بهش اعتراف نکردم که عاشقشم میترسم این عشق یه طرفه باشه مشغول تمرین دنس بودم که خسته شدم و رفتم یه اب خوردم که یکی از بادیگارد ها اومد و بهم گفتن که ا.ت توی ماموریتی که قرار بوده برای هی محموله ی اسلحه بیاره من خیلی بهش گفتم حواست باشه ولی باز کار خودشو کرد
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع❌
بچه ها لطفا بگید اگر دوست داشتید ادامه بدم😑😐😘
سلام من ا.ت هستم شاید باورتون نشه ولی انقدر سختی کشیدم که حتی فکر کردن هم بهش اذابه برام ولی بهتون میگم وقتی ۳ سالم بود منو مامانم به دکتر رفتیم چون من به سرطان معده مبتلا هستم و رفته بودیم برای اینکه ببینیم بهبود پیدا میکنم یا نه چون دکتر گفت که شاید بمیرم (پس چرا الان زنده ای😑😐😶)
و بعد تو راه برگشت به خونه من وقتی داشتم از خیابون رد میشدم که یه ماشین داشت میومد که من جلوش بودم ولی مامانم منو هول داد و من به جلو پرت شدم و اون ماشین به مامانم زد و مادرم توی اون موضوع فوت کرد و پدرم که یه قمار باز بود وقتی تو بار بود یه دعوا راه انداخت که یکی پدرم رو کشت من اون موقع ۵ سالم بود یه برادر بزرگتر از خودم داشتم که ازم ۱۰ سال بزرگتر بود (یعنی ۱۵ سالش بود) کار میکرد و اجاره خونمون رو میداد بعدش برای من یه اتاق خرید و دیگه نتونست اجاره خونه رو بده من خیلی بهش گفتم که ما میتونیم با هم توی همون اتاق کوچیک زندگی کنیم ولی اون قبول نکرد هر ماه یه مقدار پول میفرستاد برام منم با اون پول به کلاس های رزمی رفتم تا بتونم روی پای خودم وایسم از ۱۱ سالگی به کلاس های رزمی رفتم و تقریبا ۵ سال کامل این جوری بود که یه استاد ماهر شدم و بعد از اون رفتم کلاس تیر اندازی از وقتی که ۱۳ سالم بود نه داداشم رو دیدم نه بهم زنگ میزد فقط برام پول میفرسته
بعد از اینکه ۱۸ سالم شد داخل یه باند مافیای رفتم و بعدش اقای مین هو(رییس باند) منو به عمارتش اورد و بعد از اینکه باز نشسته شد رفت امریکا و مین یونگی یا همون شوگای معروف که یه مدله و ایدله و رییس باند زر سیاه چون من بهترین ادم توی گروه بودم همه ی کار ها رو به من سپرده الان من ۲۱ سالمه و از شغلم رازی هستم و دارم دنبال برادرم میگردم
ویو شوگا♡´・ᴗ・`♡
سلام من مین یونگی یا همون شوگای معروف هستم که یک ساله عاشق یه دختر به اسم ا.ت شدم هنوز بهش اعتراف نکردم که عاشقشم میترسم این عشق یه طرفه باشه مشغول تمرین دنس بودم که خسته شدم و رفتم یه اب خوردم که یکی از بادیگارد ها اومد و بهم گفتن که ا.ت توی ماموریتی که قرار بوده برای هی محموله ی اسلحه بیاره من خیلی بهش گفتم حواست باشه ولی باز کار خودشو کرد
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع❌
بچه ها لطفا بگید اگر دوست داشتید ادامه بدم😑😐😘
۱۱.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.