عشق هرگز وجود نداشت
پارت ۹
ا سال بعد
ت : آی چقدر خسته شدم
( خوب ا/ت تو شرکت کار میکنه و هنوز مجرده )
ک : امروز چی کار کرد
چانگ : رفتن شرکت کار کردن و همین الان رفتن خونه
ک : خوبه حواست بهش باشه
چانگ : چشم قربان
ت : داشتم راه میرفتم که احساس کردم یکی تقیبم میکنه پشت سرم رو دیدم هیچکس نبود
ت : برگشتم یکی دستمال گذاشت رو صورتم بعد سیاهی
ت : بلند شدم تو یه خونه بودم نمی دونم چه اتفاقی افتاده بود رو تخت بود
ت : من کجام اینجا کجاس
... : سلام ا/ت
ت : تو تو اینجا چیکار میکنی
... : انتظاری داری تو خونم نباشتم
ت : من دیگه دوست ندارم بژار برم لطفا
... : نوچ نوچ نمیشه
ت : ........ لطفا لطفا
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید ♡
لایک و کامنت یادتون نره بای ♡
ا سال بعد
ت : آی چقدر خسته شدم
( خوب ا/ت تو شرکت کار میکنه و هنوز مجرده )
ک : امروز چی کار کرد
چانگ : رفتن شرکت کار کردن و همین الان رفتن خونه
ک : خوبه حواست بهش باشه
چانگ : چشم قربان
ت : داشتم راه میرفتم که احساس کردم یکی تقیبم میکنه پشت سرم رو دیدم هیچکس نبود
ت : برگشتم یکی دستمال گذاشت رو صورتم بعد سیاهی
ت : بلند شدم تو یه خونه بودم نمی دونم چه اتفاقی افتاده بود رو تخت بود
ت : من کجام اینجا کجاس
... : سلام ا/ت
ت : تو تو اینجا چیکار میکنی
... : انتظاری داری تو خونم نباشتم
ت : من دیگه دوست ندارم بژار برم لطفا
... : نوچ نوچ نمیشه
ت : ........ لطفا لطفا
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید ♡
لایک و کامنت یادتون نره بای ♡
۱۰.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.