فیک مایکی و ا/ت پارت ۳
فیک مایکی و ا/ت پارت ۳
گذر زمان روز بعد
از دید مایکی
با یه حس عجیبی چشمامو باز کردم و نشستم شکمم هنوز یکم درد میکردم و پیراهنم عوض شده بود دور و ورمو نگاه کردم و دیدم میکو روی زمین کنار تختم نشسته بود و درحالی که سرش به پاتختی تکیه کرده بود خوابش برده بود ، تو خواب آروم تره ..... آروم یه پتو گذاشتم روش معلومه شب خوابش برده
مطمئنم اگه بیدار شه میخواد یه عالمه سوال بپرسم بهتره برم صورتمو بشورم و بعد اگه بیدار نشده بود برم پیش بقیه
رفتم و صورتمو شستم و رفتم پیش ران و ریندو ، اونا معمولاً پایه ترن
همینطور با یه حالت عادی رفتم تو اتاقشون
همشون یه طور نگاه میکردم که صورتشون دقیقا مثل علامت سوال بود انگار سانزو هم اومده پیششون
ران : کی بهوش اومدی؟
سانزو : میکو میدونه؟
ریندو : خوبی؟ باید استراحت کنی تا بهتر سی
یه نگاه ودف کردم
مایکی : چند دقیقس بهوش اومدم ، نه خواب بود ، آره خوبم ، حوصلم سر رفته بود نمیخواستم استراحت کنم
پشمک : من میرم پیشش
مایکی : باشه
از دید سانزو
یهو یه حاله تاریک و تهدید آمیز دور مایکی ظاهر شد
مایکی : اگه بهش دست بزنی به آسمون میپیوندی
پشمکح : (;;;• ▿・)
رفتم سمت اتاقی که مایکی توش بیهوش بود ، میکو کنار تخت مایکی خواب بود مو هاشو کنارش ریخته بود خیلی مو هاش خیلی بلنده و باعث میشه خوشکل تر شه، ایکاش همیشه خواب میبود اینطوری خوشکل تره و آروم تره ، روی تخت نشستم کنارش و نگاش میکردم میخواستم مو هاشو ناز کنم که یهو به حالت نیمه خواب بچه گونه یکم چشماشو باز کرد ، خیلی ناز بود
از دید راوی
میکو درحالی که چشمشو میمالید گفت
میکو : ا...... مایکی کجاس؟
سانزو : رفته پیش ران ریندو
میکو سریع از جاش پرید
میکو : نهههه باید استراحتتتت کنهههه زخمش هنوز اصلاااا خوببب نشدهههه.·´¯`(>▂<)´¯`·.
سانزو: باشه باشه آروم آروم اونقدرا هم حالش بد نبوـــــ
که میکو گوش نداد و سریع از اتاق رفت بیرون و رفت سمت اتاق ران و رین
محکم درو وا کرد
میکو : مایکیی.·´¯`(>▂<)´¯`·.
که مایکی مثل میخ پرید عقب رو درد که میکو پشت سرش ایستاده بود
مایکی و ران قبل اومدن میکو داشتم بازی میکردن
گذر زمان روز بعد
از دید مایکی
با یه حس عجیبی چشمامو باز کردم و نشستم شکمم هنوز یکم درد میکردم و پیراهنم عوض شده بود دور و ورمو نگاه کردم و دیدم میکو روی زمین کنار تختم نشسته بود و درحالی که سرش به پاتختی تکیه کرده بود خوابش برده بود ، تو خواب آروم تره ..... آروم یه پتو گذاشتم روش معلومه شب خوابش برده
مطمئنم اگه بیدار شه میخواد یه عالمه سوال بپرسم بهتره برم صورتمو بشورم و بعد اگه بیدار نشده بود برم پیش بقیه
رفتم و صورتمو شستم و رفتم پیش ران و ریندو ، اونا معمولاً پایه ترن
همینطور با یه حالت عادی رفتم تو اتاقشون
همشون یه طور نگاه میکردم که صورتشون دقیقا مثل علامت سوال بود انگار سانزو هم اومده پیششون
ران : کی بهوش اومدی؟
سانزو : میکو میدونه؟
ریندو : خوبی؟ باید استراحت کنی تا بهتر سی
یه نگاه ودف کردم
مایکی : چند دقیقس بهوش اومدم ، نه خواب بود ، آره خوبم ، حوصلم سر رفته بود نمیخواستم استراحت کنم
پشمک : من میرم پیشش
مایکی : باشه
از دید سانزو
یهو یه حاله تاریک و تهدید آمیز دور مایکی ظاهر شد
مایکی : اگه بهش دست بزنی به آسمون میپیوندی
پشمکح : (;;;• ▿・)
رفتم سمت اتاقی که مایکی توش بیهوش بود ، میکو کنار تخت مایکی خواب بود مو هاشو کنارش ریخته بود خیلی مو هاش خیلی بلنده و باعث میشه خوشکل تر شه، ایکاش همیشه خواب میبود اینطوری خوشکل تره و آروم تره ، روی تخت نشستم کنارش و نگاش میکردم میخواستم مو هاشو ناز کنم که یهو به حالت نیمه خواب بچه گونه یکم چشماشو باز کرد ، خیلی ناز بود
از دید راوی
میکو درحالی که چشمشو میمالید گفت
میکو : ا...... مایکی کجاس؟
سانزو : رفته پیش ران ریندو
میکو سریع از جاش پرید
میکو : نهههه باید استراحتتتت کنهههه زخمش هنوز اصلاااا خوببب نشدهههه.·´¯`(>▂<)´¯`·.
سانزو: باشه باشه آروم آروم اونقدرا هم حالش بد نبوـــــ
که میکو گوش نداد و سریع از اتاق رفت بیرون و رفت سمت اتاق ران و رین
محکم درو وا کرد
میکو : مایکیی.·´¯`(>▂<)´¯`·.
که مایکی مثل میخ پرید عقب رو درد که میکو پشت سرش ایستاده بود
مایکی و ران قبل اومدن میکو داشتم بازی میکردن
۲.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.