٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت76-
من:خبر فوریتر
تنها نیستی:/
س.ه:ببینم...
داری چیکار میکنی؟!
من:چیکار میخوای بکنم؟ چیکار میتونم بکنم؟ چیکار دارم که بکنم؟!!!
س.ه:نقاشی میکشی؟! مگه بلدی؟!
من:صبحبخیر:/ کلاس رفتماا
س.ه:باشه بابا حالا تو هم
(برگه رو دستش میگیره)اااوووو
به به؛ تصمیم داری بدی خودش؟!؛)
من:زر نزن:/
س.ه:باشه اشکال نداره
خودم نشونش میدم!!(با سرعت و قدرت تمام دویدن به سمت در اتاق)
من:هی هی صبر کننننن(همراه صحبت، دویدن پشت سوهی)
س.ه:(بدون خبر درو باز میکنه میره تو)اوپا اوپا
س.ی:یا حضرت عیسیمسیح با خانوادههه
چه مرگته باز، زهرترک شدم:///
س.ه:ببین عشقت چی کشیده واست!
س.ی:سوهی این مسخره بازیا رو تموم کن هیچی بین ما نیست:||
س.ه:اگه.. اگه حتی یه درصدم شک داشتم..
با این نقاشیه شکم به یقین تبدیل شد!
من:{بالبخندحرصی}سوهی میشه اون برگه رو بدی به من؟!:))
میخوام برم ادامهشو بکشم پسم بدهه:/
س.ه:میخوای سوپرایزش کنی یعنی؟!؛)
من: :||؛ اره فقط تو بدش به منن:|||
س.ی:اصلا چی داری میکشی؟!
س.ه:تصمیم داشت سوپرایزت کنه ولی چون اصرار میکنی بیا(برگه رو، رو به سئویون میگیره)
س.ی:چی!(با نگاهش که سمت میزکارش میره توجه ما هم به سمتش جلب میشه...
و بعلهه
انگار آقا هم طرحی من انتخاب کردمو داشته میکشیده!:/)
س.ه:نمیدونستم به جز استایلهاتون چیزای دیگهتونم سته!؛)
من:از همون پیجیه که من برداشتم نه؟!
س.ی:{شونهایبالامیندازه}نمیدونم... احتمالا
من:(برگه رو از دست سوهی میکشم)بده من اونو!
من رفتم فعلا...
(فقط از اون جمع فرار میکنم و به اتاقم پناه میبرم و ادامه نقاشیمو میکشم
طرح تموم میشه و تصمیم میگیرم برم بیرون اما درو که باز میکنم سئویون رو پشت در میبینم که انگار میخواسته در بزنه)
-اسلاید² طرحی که یونهه داشت میکشید
تنها نیستی:/
س.ه:ببینم...
داری چیکار میکنی؟!
من:چیکار میخوای بکنم؟ چیکار میتونم بکنم؟ چیکار دارم که بکنم؟!!!
س.ه:نقاشی میکشی؟! مگه بلدی؟!
من:صبحبخیر:/ کلاس رفتماا
س.ه:باشه بابا حالا تو هم
(برگه رو دستش میگیره)اااوووو
به به؛ تصمیم داری بدی خودش؟!؛)
من:زر نزن:/
س.ه:باشه اشکال نداره
خودم نشونش میدم!!(با سرعت و قدرت تمام دویدن به سمت در اتاق)
من:هی هی صبر کننننن(همراه صحبت، دویدن پشت سوهی)
س.ه:(بدون خبر درو باز میکنه میره تو)اوپا اوپا
س.ی:یا حضرت عیسیمسیح با خانوادههه
چه مرگته باز، زهرترک شدم:///
س.ه:ببین عشقت چی کشیده واست!
س.ی:سوهی این مسخره بازیا رو تموم کن هیچی بین ما نیست:||
س.ه:اگه.. اگه حتی یه درصدم شک داشتم..
با این نقاشیه شکم به یقین تبدیل شد!
من:{بالبخندحرصی}سوهی میشه اون برگه رو بدی به من؟!:))
میخوام برم ادامهشو بکشم پسم بدهه:/
س.ه:میخوای سوپرایزش کنی یعنی؟!؛)
من: :||؛ اره فقط تو بدش به منن:|||
س.ی:اصلا چی داری میکشی؟!
س.ه:تصمیم داشت سوپرایزت کنه ولی چون اصرار میکنی بیا(برگه رو، رو به سئویون میگیره)
س.ی:چی!(با نگاهش که سمت میزکارش میره توجه ما هم به سمتش جلب میشه...
و بعلهه
انگار آقا هم طرحی من انتخاب کردمو داشته میکشیده!:/)
س.ه:نمیدونستم به جز استایلهاتون چیزای دیگهتونم سته!؛)
من:از همون پیجیه که من برداشتم نه؟!
س.ی:{شونهایبالامیندازه}نمیدونم... احتمالا
من:(برگه رو از دست سوهی میکشم)بده من اونو!
من رفتم فعلا...
(فقط از اون جمع فرار میکنم و به اتاقم پناه میبرم و ادامه نقاشیمو میکشم
طرح تموم میشه و تصمیم میگیرم برم بیرون اما درو که باز میکنم سئویون رو پشت در میبینم که انگار میخواسته در بزنه)
-اسلاید² طرحی که یونهه داشت میکشید
۱.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.