پارت ۲
یه اشتباه=یه عشق
___________
آق کیم.اصلا ناراحت نمیشم ،خیلی هم خوشحال میشم چون از دستتون راحت میشم
جین.پس پشیمونی که با مامان ازدواج کردی
آق کیم.الان اینکه گفتی چه ربطی به حرف من داشت
جین.اخه ما اثرات شیطونی و خوس گذرونی شماییم
آق کیم.ات
ات.بله بابا جون
آق کیم.من یه تفنگ داشتما مامانت بهم کادو داده بود
ات.خوب
آق کیم.برو اونو از اتاقم بیار
ات.چشم
جین.میگما من یه کاری داشتم تاره یادم افتاده
آق کیم.اهان......پس تازه یادت افتاده
ات.حتما داشمونم با شیطنت کاریشان دو تا توله پس انداخته تاره یادش افتاده(با خنده)
آق کیم.ات بابا جون
ات.بله
آق کیم.دو تا هم گلوله واسم بیار انگاری دو تا هدف دارم
ات . اخ یادم رفت من با میا قرار داشتم من میرم اتاقم و شما پدر و پسر رو تنها میزارم
جین.بابا جان امروز قراره قرار داد ببندم منم میرم(با سرعت نور رفت)
آق کیم.برو پسرم ، کارت که بهم می افته(با خنده)
____________
ویو ات
صحنه جنگ رو ترک کردم و داشتم اماده میشدم که برم بیرون و شب قرار بود با میا بریم بار
اه 🤦🏻♀️🤦🏻♀️یادم رفت
شما هم که یه یاد آوری نمیکنید
__
من کیم ات هستم
۲۰سالمه
عاشق بوکسم
هنر های رزمیم عالیه
مامانمو وقتی بچه بودم از دست دادم
یه داداش ۲۵ساله دارم
با ، بابام زندگی میکنم
بابام یه مافیاست(البته یه مافیا خوب)و تو کار قاچاق اسلحه هست و چند تا شرکت و کمپانی که از بازرگانی گرفته تا مد همه جور شرکتی داره و چند تا ساختمان که نمی دونم دقیقاً وجودشون چیه ؟!
چون از بچگی به بوکس علاقه داشتم تو این سن مربی بوکسم ولی یه مدت به خودم استراحت دادم
_______
ویو کوک
جیمین.کوک خواهش میکنم دیگه رومو زمین ننداز
کوک.حوصله ندارم،تو الان بری اونجا منو به زور میفرستی تو یکی از اتاقا بعد یه دختر میاری میندازی تو اتاق منم که اصلا اعصاب ندارم
جیمین.باشه باشه نمیکنم ولی بیا دیگه تروخدا
کوک.جیمین
جیمین.بله
کوک.کاسه ای زیر نیم کاست هست مگه نه
جیمین. نبابا
قوه تخیل خوبی داری ها دلش
____
ویو به امروز صبح
میا(دوست ات). مطمئنی میاد
جیمین.منو دست کم گرفتی هااا
می یارمش
میا.خوبه منم هانا رو میارم
جیمین خوبه پس
فقط دعا میکنم که این دوست عقب مونده من از تنهایی در آید تا منم یه آب خوش از گلوم پایین بره
میا.امیدوارم
-------نکته
[جیمین و میا چند روزه که باهم قرار میزارن و می خوان بخت این کوکم باز کند]
_______
لایک
کامنت 💜
___________
آق کیم.اصلا ناراحت نمیشم ،خیلی هم خوشحال میشم چون از دستتون راحت میشم
جین.پس پشیمونی که با مامان ازدواج کردی
آق کیم.الان اینکه گفتی چه ربطی به حرف من داشت
جین.اخه ما اثرات شیطونی و خوس گذرونی شماییم
آق کیم.ات
ات.بله بابا جون
آق کیم.من یه تفنگ داشتما مامانت بهم کادو داده بود
ات.خوب
آق کیم.برو اونو از اتاقم بیار
ات.چشم
جین.میگما من یه کاری داشتم تاره یادم افتاده
آق کیم.اهان......پس تازه یادت افتاده
ات.حتما داشمونم با شیطنت کاریشان دو تا توله پس انداخته تاره یادش افتاده(با خنده)
آق کیم.ات بابا جون
ات.بله
آق کیم.دو تا هم گلوله واسم بیار انگاری دو تا هدف دارم
ات . اخ یادم رفت من با میا قرار داشتم من میرم اتاقم و شما پدر و پسر رو تنها میزارم
جین.بابا جان امروز قراره قرار داد ببندم منم میرم(با سرعت نور رفت)
آق کیم.برو پسرم ، کارت که بهم می افته(با خنده)
____________
ویو ات
صحنه جنگ رو ترک کردم و داشتم اماده میشدم که برم بیرون و شب قرار بود با میا بریم بار
اه 🤦🏻♀️🤦🏻♀️یادم رفت
شما هم که یه یاد آوری نمیکنید
__
من کیم ات هستم
۲۰سالمه
عاشق بوکسم
هنر های رزمیم عالیه
مامانمو وقتی بچه بودم از دست دادم
یه داداش ۲۵ساله دارم
با ، بابام زندگی میکنم
بابام یه مافیاست(البته یه مافیا خوب)و تو کار قاچاق اسلحه هست و چند تا شرکت و کمپانی که از بازرگانی گرفته تا مد همه جور شرکتی داره و چند تا ساختمان که نمی دونم دقیقاً وجودشون چیه ؟!
چون از بچگی به بوکس علاقه داشتم تو این سن مربی بوکسم ولی یه مدت به خودم استراحت دادم
_______
ویو کوک
جیمین.کوک خواهش میکنم دیگه رومو زمین ننداز
کوک.حوصله ندارم،تو الان بری اونجا منو به زور میفرستی تو یکی از اتاقا بعد یه دختر میاری میندازی تو اتاق منم که اصلا اعصاب ندارم
جیمین.باشه باشه نمیکنم ولی بیا دیگه تروخدا
کوک.جیمین
جیمین.بله
کوک.کاسه ای زیر نیم کاست هست مگه نه
جیمین. نبابا
قوه تخیل خوبی داری ها دلش
____
ویو به امروز صبح
میا(دوست ات). مطمئنی میاد
جیمین.منو دست کم گرفتی هااا
می یارمش
میا.خوبه منم هانا رو میارم
جیمین خوبه پس
فقط دعا میکنم که این دوست عقب مونده من از تنهایی در آید تا منم یه آب خوش از گلوم پایین بره
میا.امیدوارم
-------نکته
[جیمین و میا چند روزه که باهم قرار میزارن و می خوان بخت این کوکم باز کند]
_______
لایک
کامنت 💜
۴.۴k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.