مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟕
بعد از چند مین رسیدم ماشین گذاشتم جایی که خدمتکار ها گفتن بعد رفتن به طرف مهمونی دیدم دخترا همه خوشگل کردن دوست پسراشون داشتن با کوک حرف می زدن جین و بورام همسر جین و سونجه هم بودن اووو انگار هر کی رو که دوست داشتم کوک دعوت کرده بود داشتم می رفتم سمت دخترا که سونجه بدو بدو اومد پرید تو بغلم
◇سیلام اونیییی تولدت مبالککککک
_ مرسی عسلم وای چقدر ناز شدی شما(چشمک به سونجه)
◇(خنده و همراه ذوق)ملسی(گونه ات و بوسید)
_(خنده)
سونجه رفت پیش پسرا که منم رفتم پیش دخترا
=سلام سلام خواهر شوهر گرامی تولدت مبارکککککککک
_سلام نایون جونممممم مرسیییییی
"گاومیش
_بله خرم
"تولدت مبارککککککککککک
_مرسیییییییییی
£تولدت مبارک باشه ات جونیییییییییییییئ پرنسس دادشم
_مرسی رزی عسلمممممممممممم
بعد از اینکه با دخترا حرف زدم یکم رقصیدیم کیک بریدم کادو هارو باز کردم کوک برام یه گردنبند زیریف خوشگل خرید بود(عکسش میزارم)
رزی برام ساعت دیجیتال گرفته بود تهیونگ هم برام دوتا عروسک خری خیلی گند (عکس تمام کادو ها همراه کیک تولد ات رو براتون می زارم)میا برام یه ست جذاب گرفته بود مامان و بابا ماشین جیمین برام یه پک لوازم آرایشی مامان و بابای کوک هم موتور و شوگا که دوست پسر رزی بود یه پک گند خوراکی نایون هم یه کیف خیلییییی ناز برام گرفته بود کای هم که نمیدونم چرا اومده بود برام یه دست بند خوشگل گرفته بود و پایان کادو ها داشتیم وسط میرقصیدیم
که یهوو نور اومد رو من و صدای آهنگ قط شد کوک یه دست گل خیلی بزرگ قرمز رز دستش بود اومد جلوم زانو زد یه حلقه آورد جلوم
+اهم اهم ات تویی که ماه کنار زیباییت کم میاره و ستاره ها جلوی برق چشمات حاضری تا آخر عمرت مال من بشی!؟
اولش یکم شوک شدم دستم گذاشتم جلوی دهنم بعد گفتم
_ ارههههههههههه
بعد کوک بغلم کرد که یهوو بوسیدم اونم جلوی همه بعد همه اینجوری بودن که اوووووو لیللیلیل دست دست
بعد از کوک جدت شدم دست کوک گرفتم برگام ریخته بود داشتم ازدواج میکردم اونم با چه کسی جئون جونگکوک کی فکرشو میکرد که بعد از یه قرار کاری تو شرکت سرنوشتمون به اینجا بکشه هیییییییی
اومدیم بشینیم که بادیگارد ها اومدن داد زدن
بادیگارد:بهمون حمله شدهههههههههههه فرار کنیدددددددددد وون هو حمله کردهههههههههههههههه عرررررررررررررر(افسانه ها میگن بعد این قضیه این بادیگارد به خواب رفت که فقط با بوسه ی معشوقش از این خواب بیدار می شد😂✨)
سریع یه تفنگ برداشتم رفتم وسط کوک درگیر بود ولی گفت
+اتتتتت برووووو نمی خوام از دستت بدم(عربده)
_من همین جا پیشت میمونم یه لحظه حواسم پرت شد که یه دست مال اومد جلوی دهنم آخر صدای که میشنیدم صدای فریاد های بچه ها و کوک بود و بعد سیاهی.......
یاه یاه قشنگ تر زدم به حستون و دوباره وون هو رو به فیک برگردوندم🦋🌚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟕
بعد از چند مین رسیدم ماشین گذاشتم جایی که خدمتکار ها گفتن بعد رفتن به طرف مهمونی دیدم دخترا همه خوشگل کردن دوست پسراشون داشتن با کوک حرف می زدن جین و بورام همسر جین و سونجه هم بودن اووو انگار هر کی رو که دوست داشتم کوک دعوت کرده بود داشتم می رفتم سمت دخترا که سونجه بدو بدو اومد پرید تو بغلم
◇سیلام اونیییی تولدت مبالککککک
_ مرسی عسلم وای چقدر ناز شدی شما(چشمک به سونجه)
◇(خنده و همراه ذوق)ملسی(گونه ات و بوسید)
_(خنده)
سونجه رفت پیش پسرا که منم رفتم پیش دخترا
=سلام سلام خواهر شوهر گرامی تولدت مبارکککککککک
_سلام نایون جونممممم مرسیییییی
"گاومیش
_بله خرم
"تولدت مبارککککککککککک
_مرسیییییییییی
£تولدت مبارک باشه ات جونیییییییییییییئ پرنسس دادشم
_مرسی رزی عسلمممممممممممم
بعد از اینکه با دخترا حرف زدم یکم رقصیدیم کیک بریدم کادو هارو باز کردم کوک برام یه گردنبند زیریف خوشگل خرید بود(عکسش میزارم)
رزی برام ساعت دیجیتال گرفته بود تهیونگ هم برام دوتا عروسک خری خیلی گند (عکس تمام کادو ها همراه کیک تولد ات رو براتون می زارم)میا برام یه ست جذاب گرفته بود مامان و بابا ماشین جیمین برام یه پک لوازم آرایشی مامان و بابای کوک هم موتور و شوگا که دوست پسر رزی بود یه پک گند خوراکی نایون هم یه کیف خیلییییی ناز برام گرفته بود کای هم که نمیدونم چرا اومده بود برام یه دست بند خوشگل گرفته بود و پایان کادو ها داشتیم وسط میرقصیدیم
که یهوو نور اومد رو من و صدای آهنگ قط شد کوک یه دست گل خیلی بزرگ قرمز رز دستش بود اومد جلوم زانو زد یه حلقه آورد جلوم
+اهم اهم ات تویی که ماه کنار زیباییت کم میاره و ستاره ها جلوی برق چشمات حاضری تا آخر عمرت مال من بشی!؟
اولش یکم شوک شدم دستم گذاشتم جلوی دهنم بعد گفتم
_ ارههههههههههه
بعد کوک بغلم کرد که یهوو بوسیدم اونم جلوی همه بعد همه اینجوری بودن که اوووووو لیللیلیل دست دست
بعد از کوک جدت شدم دست کوک گرفتم برگام ریخته بود داشتم ازدواج میکردم اونم با چه کسی جئون جونگکوک کی فکرشو میکرد که بعد از یه قرار کاری تو شرکت سرنوشتمون به اینجا بکشه هیییییییی
اومدیم بشینیم که بادیگارد ها اومدن داد زدن
بادیگارد:بهمون حمله شدهههههههههههه فرار کنیدددددددددد وون هو حمله کردهههههههههههههههه عرررررررررررررر(افسانه ها میگن بعد این قضیه این بادیگارد به خواب رفت که فقط با بوسه ی معشوقش از این خواب بیدار می شد😂✨)
سریع یه تفنگ برداشتم رفتم وسط کوک درگیر بود ولی گفت
+اتتتتت برووووو نمی خوام از دستت بدم(عربده)
_من همین جا پیشت میمونم یه لحظه حواسم پرت شد که یه دست مال اومد جلوی دهنم آخر صدای که میشنیدم صدای فریاد های بچه ها و کوک بود و بعد سیاهی.......
یاه یاه قشنگ تر زدم به حستون و دوباره وون هو رو به فیک برگردوندم🦋🌚
۷.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.