پارت ۵ : پادشاه من
کل قصر هیاهو بود
همه مشغول تدارکات برای شب بودن
ندیمه ها مدام راجب این صحبت میکردن
که یه دختری به اسم سولانگ به عنوان ملکه انتخاب میشه ولی لیقتش نداره
اون دختر کیع چرا دربارش توی قصر کلی حرفه
به خوابگاهم برگشتم یه لباس خوب و مرتب پوشیدم به کمک بورام موهام رو شونه زدم و بافتم ندیمه ها یکم به صورتم رسیدن بعد بلند شدم و رفتم تا یکم توی قصر قدم بزنم
همینطور که داشتم میرفتم یه بچه گربه ی سفید و کوچولو رو دیدم چشماش ابی بود
خیلی خوشگل بود رفتم سمتش دستم اوردم جلو اونم اومد نزدیکم اروم اون دستمو بردم سمتش و بغلش کردم توی بغلم محم فشارش دادم
ا.ت : وایی خدا تو چقدر کیوتو نازی ماش میشد بچلونمت
گربع : میو
ا.ت : وایی گفت میو گوربه ی خوکجل من
که شوگا از اون جا رد شد و انگار داشت دنبال گوربه میگشت که یهو اومد جلوی ا.ت
ا.ت سرشو اپرد بالا و با دهن باز به شوگا نگاه کرد
ا.ت : توی ی گربه ی انسانمایی خدایا چطوری اینقدر کیوت و نازی و لی شوگا رم گرفت شوگا هم در جوابش خنده های لثه ایش رو به نمایش گذاشت
که شوگا گفت : بانو من دنبال این گربه ی شیطون میگشتم اگه میشه بهم بدینش تا امانتیمو تزش پس بگیرن
و ا.ت بدون حرف اضافه گربه رو داد یونگی
یونگی : شیطون دردسر ساز میدونی اگه نامی بفهمه وسیلش رو بزداشتی چیمارت میکنه و از روی دم گربه یه انگشتر اورد لیرون
ا.ت : اقای
شوگا : من اسمم مین یونگی بقیه بهم میگن شوگا
ا.ت : اقای مین این گربه ی شماست و اینکه اسمش چیه
شوگا : این گربع ی من که نیست ما توی جنگل پیداش کردیم و منو ۶ تا دوستام که مثل داداشیم ازش مراقبت کردیم تازه چند روزه خوب شده و العان داره شیطونی میکنه اسمی هم نداره ولی شما گه میخواید میتونید هم این گربه رو بردارید واسه خودتوت هم واسش اسم بزارید
ا.ت : واقعا ( ذوق صگی )
شوگا : بله بانو برای شما
ا.ت : واقعا ممنونم اقای مین خیلی ممنون بابت این گوربه ی خوشگل و بعد گربه رو از دست شوگا گرفت و تعظیمی به شوگا کرد و وقتی برگشت به یه چیزی خورد
نگاهشو بالا اورد
یه زن با اندام استخولنی
پوست سبزه
قیافه ی ریدنی بود
سولانگ : هی تو حواست باشه دازی به کی میخوری بچه جون
ا.ت : من داشتم برمیگشتم و پشتمو ندیدم مه به شما خوردم
سولانگ : تو چطور جرئت میکنی که با همسر اینده ی ولیعد اینطوری حرف بزنی
پس سولانگ این بود واقعا دلم واسه ولیعهد میسوزه چطور میخواد این گه تو خلا رو تحمل کنع که یهو سولانگ دست بالا اورد بزنتش که ا.ت دستشو گرفت
ا.ت : هیچ وقت جرئت نکن روی من دست بلند کنی ملکه فهمیدی و بعد با درد وحشتناکیم ه به دست سولانگ داد دستشو ول کرد و گربه بغل برگشت به خوابگاهش برگشت
ا.ت : خب اسمتو چی بزارم گوربه خومجله
) توجه اسمارو داره به ایرانی میگه )
امم پونی
برفی
همه مشغول تدارکات برای شب بودن
ندیمه ها مدام راجب این صحبت میکردن
که یه دختری به اسم سولانگ به عنوان ملکه انتخاب میشه ولی لیقتش نداره
اون دختر کیع چرا دربارش توی قصر کلی حرفه
به خوابگاهم برگشتم یه لباس خوب و مرتب پوشیدم به کمک بورام موهام رو شونه زدم و بافتم ندیمه ها یکم به صورتم رسیدن بعد بلند شدم و رفتم تا یکم توی قصر قدم بزنم
همینطور که داشتم میرفتم یه بچه گربه ی سفید و کوچولو رو دیدم چشماش ابی بود
خیلی خوشگل بود رفتم سمتش دستم اوردم جلو اونم اومد نزدیکم اروم اون دستمو بردم سمتش و بغلش کردم توی بغلم محم فشارش دادم
ا.ت : وایی خدا تو چقدر کیوتو نازی ماش میشد بچلونمت
گربع : میو
ا.ت : وایی گفت میو گوربه ی خوکجل من
که شوگا از اون جا رد شد و انگار داشت دنبال گوربه میگشت که یهو اومد جلوی ا.ت
ا.ت سرشو اپرد بالا و با دهن باز به شوگا نگاه کرد
ا.ت : توی ی گربه ی انسانمایی خدایا چطوری اینقدر کیوت و نازی و لی شوگا رم گرفت شوگا هم در جوابش خنده های لثه ایش رو به نمایش گذاشت
که شوگا گفت : بانو من دنبال این گربه ی شیطون میگشتم اگه میشه بهم بدینش تا امانتیمو تزش پس بگیرن
و ا.ت بدون حرف اضافه گربه رو داد یونگی
یونگی : شیطون دردسر ساز میدونی اگه نامی بفهمه وسیلش رو بزداشتی چیمارت میکنه و از روی دم گربه یه انگشتر اورد لیرون
ا.ت : اقای
شوگا : من اسمم مین یونگی بقیه بهم میگن شوگا
ا.ت : اقای مین این گربه ی شماست و اینکه اسمش چیه
شوگا : این گربع ی من که نیست ما توی جنگل پیداش کردیم و منو ۶ تا دوستام که مثل داداشیم ازش مراقبت کردیم تازه چند روزه خوب شده و العان داره شیطونی میکنه اسمی هم نداره ولی شما گه میخواید میتونید هم این گربه رو بردارید واسه خودتوت هم واسش اسم بزارید
ا.ت : واقعا ( ذوق صگی )
شوگا : بله بانو برای شما
ا.ت : واقعا ممنونم اقای مین خیلی ممنون بابت این گوربه ی خوشگل و بعد گربه رو از دست شوگا گرفت و تعظیمی به شوگا کرد و وقتی برگشت به یه چیزی خورد
نگاهشو بالا اورد
یه زن با اندام استخولنی
پوست سبزه
قیافه ی ریدنی بود
سولانگ : هی تو حواست باشه دازی به کی میخوری بچه جون
ا.ت : من داشتم برمیگشتم و پشتمو ندیدم مه به شما خوردم
سولانگ : تو چطور جرئت میکنی که با همسر اینده ی ولیعد اینطوری حرف بزنی
پس سولانگ این بود واقعا دلم واسه ولیعهد میسوزه چطور میخواد این گه تو خلا رو تحمل کنع که یهو سولانگ دست بالا اورد بزنتش که ا.ت دستشو گرفت
ا.ت : هیچ وقت جرئت نکن روی من دست بلند کنی ملکه فهمیدی و بعد با درد وحشتناکیم ه به دست سولانگ داد دستشو ول کرد و گربه بغل برگشت به خوابگاهش برگشت
ا.ت : خب اسمتو چی بزارم گوربه خومجله
) توجه اسمارو داره به ایرانی میگه )
امم پونی
برفی
۱۱.۰k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.