وقتی اجبار باهاش ازدواج کردی...
وقتی اجبار باهاش ازدواج کردی...
#چان #استری_کیدز
#تکپارتی #درخواستی
به خودت از توی اینه نگاه کردی،امروزت بد ترین روزت به حساب میامد تو داشتی بخاطر کار پدرت با یه مردی که بهش هیچ حسی نداشتی ازدواج میکردی همینطور ازشم میترسیدی ان واقعا بعضی وقت ها خیلی ترسناک بود..
با دستی که روی شونه ات قرار گرفت زود نگاهتو دادی به طرف مقابل که مادرت بود لبخندی زد
_عزیزم..یاددت نرفته که..باید لبخند بزنی؟
بزور سعی میکردی گریه نکنی لبخند دردناک و همینطور زوری زدی
_بریم؟
سرت را تکان دادی و از اتاق ارایش امدی بیرون،همه جا شلوغ بود مهمون های زیادی امده بودند یک لحظه چشمت به چان افتاد فوق العاده خوشتیپ و جذاب شده بود ،ولی مثل همیشه اخمی داشت توهم اخمی کردی و به سمتش رفتی
مادرت امد پیشتون،و دست شما دوتارا بهم دیگه چسبوند
_تا پایان مراسم باید جوری رفتار کنید که همه فکر کنن خیلی عاشق همین باشه؟!
چان نگاهشو داد به تو و لب زد
÷سعیمون رو میکنیم
توهم سری تکان دادی و محکم بازوی چان را گرفتی
به سمت سالن اصلی رفتید با وارد شدنتون همه لبخندی زدن و شروع به دست زدن کردن
حالا وقت نقش بازی کردن بود با چشمایی براق به شوهرت نگاه میکردی که اونم متقابل با لبخند دلنشینی نگاهت کرد اما..یک نگاه معمولی نبود!! دوتاتونم غرق چشمای زیبا و کهکشانی خودتون شده بودید ... معنی این نگاه را نمیدانستی..ایا این نشونه ای بود که واقعا به چان علاقه داری ؟ یا نه..
#چان #استری_کیدز
#تکپارتی #درخواستی
به خودت از توی اینه نگاه کردی،امروزت بد ترین روزت به حساب میامد تو داشتی بخاطر کار پدرت با یه مردی که بهش هیچ حسی نداشتی ازدواج میکردی همینطور ازشم میترسیدی ان واقعا بعضی وقت ها خیلی ترسناک بود..
با دستی که روی شونه ات قرار گرفت زود نگاهتو دادی به طرف مقابل که مادرت بود لبخندی زد
_عزیزم..یاددت نرفته که..باید لبخند بزنی؟
بزور سعی میکردی گریه نکنی لبخند دردناک و همینطور زوری زدی
_بریم؟
سرت را تکان دادی و از اتاق ارایش امدی بیرون،همه جا شلوغ بود مهمون های زیادی امده بودند یک لحظه چشمت به چان افتاد فوق العاده خوشتیپ و جذاب شده بود ،ولی مثل همیشه اخمی داشت توهم اخمی کردی و به سمتش رفتی
مادرت امد پیشتون،و دست شما دوتارا بهم دیگه چسبوند
_تا پایان مراسم باید جوری رفتار کنید که همه فکر کنن خیلی عاشق همین باشه؟!
چان نگاهشو داد به تو و لب زد
÷سعیمون رو میکنیم
توهم سری تکان دادی و محکم بازوی چان را گرفتی
به سمت سالن اصلی رفتید با وارد شدنتون همه لبخندی زدن و شروع به دست زدن کردن
حالا وقت نقش بازی کردن بود با چشمایی براق به شوهرت نگاه میکردی که اونم متقابل با لبخند دلنشینی نگاهت کرد اما..یک نگاه معمولی نبود!! دوتاتونم غرق چشمای زیبا و کهکشانی خودتون شده بودید ... معنی این نگاه را نمیدانستی..ایا این نشونه ای بود که واقعا به چان علاقه داری ؟ یا نه..
۱۷.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.