p11
"بیرون"
"ساینو"
+اوههه...عالیجناب اینجان....
×اون دختر که همراهشه کیه؟
÷هیسسس دارن میان این سمت!
به پاهاش نگاه کردم...داره سعی میکنه قدم هاشو با من هماهنگ کنه...چشمم به یه طلا فروشی خورد...رفتم سمتش و یه نگاهی بهشون انداختم...
÷خوش امدید عالیجناب..عجبیه...معمولا این سمت بازار نمیومدید
ساینو :"بدون جواب "
به نیکو نگاه کردم که به یه گردنبند خیره شده با یه طرح چشم مصری
نیکو : "محو شدن"
ساینو : میخوایش؟
نیکو : ها؟..نه نه نه
گردنبند رو برداشتم و سعی کردم براش ببندم
+"شوکه"
×"شوکه"
ساینو : سلیقه خوبی داری..به چشمات میاد..ببرش
نیکو : اما عالیجناب"اخم"..من نمیتونم پولشو بدم.
ساینو :"اه کشیدن" انگار خودم نمیدونم پول نداری...چون نیکویه خنگول یه گردن بند گرون قیمتی رو انتخاب کرد..خودم براش میخرم
نیکو : اما..
ساینو : خوبه خودمم گفتم همرام بیا..
پول رو دادم که یه صدای اشنا به گوشم رسید
کازو : اوه ببین کی اینجاست...ساینو..خیلی وقته ندیدم میای بیرون
ساینو : اوه...تو..
"نیکو"
عالیجناب داشت با یه پسری صحبت میکرد..انگار که اونم نجیب زادست...تازه...جلوی مردم گردنبندو برام بست...بدون اینکه از شایعه یا چیزی بترسه..
اون پسره بهم نگاه کرد
کازو : اووووهههه این دیگه چجور دختریه...چه پوستش سفیده..اولین باره میبینم
اومد منو از لپام گرفت
کازو : نمونه خوبی برا فاحشه خونست
نیکو :"شوکه"
دستشو هول دادم و پشت عالیجناب قایم شدم...
ساینو : وقتی حرف از فاحشه خونه میشه اونم جلوش دلم میخواد هر کی که دور و برمه رو بکشم
کازو : ا..هی اروم باش..نمیدونستم که روش حساسی..فکر میکردم که میخوای بفروشیش
نیکو :"شوکه"
"ساینو : اوه خدایا بازم الان التماسش شروع میشه
نیکو :عالیجناب"چشمای اشکی"
ساینو : نمیفروشم نمیفروشم اهه..یاد بگیر حرف هر کسی رو رو هوا باور نکنی نیکو
نیکو : چشم
خوبه گریه نکرد
کازو : اه..اقا اون گردن بند...یعنی میخواستم برا نامزدم بگیرم...ولی خب..از اونجایی که این دختر یه رعیته برش میدارم
ساینو : تو دستتو دراز کن سمتش تا منم برات قطعش کنم.
کازو : اههه داداششش...این گردنبند گرون قیمته اون وقت تو انداختین گردن یه رعیت
چقد سنگ دله اون یارو
"ساینو"
+اوههه...عالیجناب اینجان....
×اون دختر که همراهشه کیه؟
÷هیسسس دارن میان این سمت!
به پاهاش نگاه کردم...داره سعی میکنه قدم هاشو با من هماهنگ کنه...چشمم به یه طلا فروشی خورد...رفتم سمتش و یه نگاهی بهشون انداختم...
÷خوش امدید عالیجناب..عجبیه...معمولا این سمت بازار نمیومدید
ساینو :"بدون جواب "
به نیکو نگاه کردم که به یه گردنبند خیره شده با یه طرح چشم مصری
نیکو : "محو شدن"
ساینو : میخوایش؟
نیکو : ها؟..نه نه نه
گردنبند رو برداشتم و سعی کردم براش ببندم
+"شوکه"
×"شوکه"
ساینو : سلیقه خوبی داری..به چشمات میاد..ببرش
نیکو : اما عالیجناب"اخم"..من نمیتونم پولشو بدم.
ساینو :"اه کشیدن" انگار خودم نمیدونم پول نداری...چون نیکویه خنگول یه گردن بند گرون قیمتی رو انتخاب کرد..خودم براش میخرم
نیکو : اما..
ساینو : خوبه خودمم گفتم همرام بیا..
پول رو دادم که یه صدای اشنا به گوشم رسید
کازو : اوه ببین کی اینجاست...ساینو..خیلی وقته ندیدم میای بیرون
ساینو : اوه...تو..
"نیکو"
عالیجناب داشت با یه پسری صحبت میکرد..انگار که اونم نجیب زادست...تازه...جلوی مردم گردنبندو برام بست...بدون اینکه از شایعه یا چیزی بترسه..
اون پسره بهم نگاه کرد
کازو : اووووهههه این دیگه چجور دختریه...چه پوستش سفیده..اولین باره میبینم
اومد منو از لپام گرفت
کازو : نمونه خوبی برا فاحشه خونست
نیکو :"شوکه"
دستشو هول دادم و پشت عالیجناب قایم شدم...
ساینو : وقتی حرف از فاحشه خونه میشه اونم جلوش دلم میخواد هر کی که دور و برمه رو بکشم
کازو : ا..هی اروم باش..نمیدونستم که روش حساسی..فکر میکردم که میخوای بفروشیش
نیکو :"شوکه"
"ساینو : اوه خدایا بازم الان التماسش شروع میشه
نیکو :عالیجناب"چشمای اشکی"
ساینو : نمیفروشم نمیفروشم اهه..یاد بگیر حرف هر کسی رو رو هوا باور نکنی نیکو
نیکو : چشم
خوبه گریه نکرد
کازو : اه..اقا اون گردن بند...یعنی میخواستم برا نامزدم بگیرم...ولی خب..از اونجایی که این دختر یه رعیته برش میدارم
ساینو : تو دستتو دراز کن سمتش تا منم برات قطعش کنم.
کازو : اههه داداششش...این گردنبند گرون قیمته اون وقت تو انداختین گردن یه رعیت
چقد سنگ دله اون یارو
۴.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.