رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۲۱
ترانه
بوسیدمش
_ باشه عزیزم برو حواسم هست
محکم بغلم کرد و کلی توصیه
شروین: دوست دارم
بعد خدافظی ازمون بلاخره رفت
منم باورم نمیشد شبه حتی نمیدونم ظهر ساعت چند خوابم برد!
نشسته بودم جلو تی وی ماهورم اومد شیدام رفت آشپزخونه
+بهتری؟!
_اره خوبم
شیدا با کاسه ای اومد پیشمون سوپ!!
_اوه حالا مگه چم شده!
+ بحث این نیست! مهم این قسمتشه که شیدا جز این بلد نبود چیزی درست کنه!
منو ماهور خندیدیم شیدا با حرص نگامون میکرد
شیدا: عه عه بیا و خوبی کن! دستتون درد نکنه ترانه این ادم نیست تو دیگه چرا
_راست میگه خو
شیدا: نخیر هردوتون بیمارید
نخور اصا خودم میخورم
+نوش جونت عزیزم ما یچی دیگه میخوریم!
شیدا: مثلا!؟
+تتر پاشو بریم یچی درست کنیم
شیدا: ماهور کووفتتون شه! تو اشپزی بلدی!؟
+ نه بلد نیسم ی کاریش میکنم
شیدا: بازم کوفتتون شه
نشسته بودو درآرامش سوپ و میخورد ماهور کلی سبزیجات گذاشت جلوم
+ غذایی کاملا مفید برات
این صحنم آشنابود برام انگار تجربش کردم یبار
رفت تو فکر!
_چیشد؟!
+حس میکنم ماقبلا یبارباهم خوراک سبزیجات درست کردیم!
_ واقعا؟! عجیبم نیست البته نه؟!خب همه مون باهم بودیم
+نمیدونم یه لحظه همچین چیزی یادم اومد
_توفقط خاطراتی که یادت میادبامنه؟!چقدر بهم فک میکنی!
ماهور زد زیر خنده
+ اره خیلی بهت فکر میکنم!
_مسخره
حواسمو پرت غذاکردم یه ساعت بعدمیزوچیدیم شیداروصدا کردم
_ ببینم دخترخوابت برد یا نمیخوای غذای مارو بچشی؟! سوپ خوشمزت سیرت کرد؟!
شیدا با حرص اومد پیشمون:خیلیم خوشمزه بود حالام مقایسه نکن تو اشپزی بلدیودرست کردی من بااینکه بلد نبودم برات درست کردم دلت میاد اصا؟!
گونشوبوسیدم:دخترخوب الهی این قربونت بره
+این درخته ترانه
_ساکت
شیدا:خدانکنه این پسره چیزیش شه !همون یبار بسه
رفت سمتش بغلش کرد
_بچه اینجاستا!
شیدا:الان تواون بچه ای!؟
با قیافه بچگونه سرمو تکون دادم که زدن زیر خنده
+واقعابچه ای!
هنوزم بغل هم بودن من رفتم سمت میز و نشستم شروع کردم به خوردن اومدن پیشم نشستن شیدا اول گفت سیرم بزور گفتیم باید امتحان کنه
شیدا : نه بابا!فک کنم تو و ماهور یه رستوران بزنید خوبه! کارتون میگیره! پشت چشمی نازک کردم
_ یاد بگیر شیدا خانوم
بعد شام دلم دریا میخواست
_بچه ها
جانم گفتن
_بریم بندر مارسِی؟! لب ساحل
شیدا: اخ اره خیلیم خوبه بریم
رفتم اماده شم جین نفتی و بافت دخترانه سفید پوشیدم موهامو جمع کردم و اومدم پایین
کنارساحل نشسته بودیم و دریارو نگا میکردیم کاش شروینم بود عزیزم سرکاره مث همیشه...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #قشنگ #زیبا #جذاب #شیک #بینظیر #هنری
ترانه
بوسیدمش
_ باشه عزیزم برو حواسم هست
محکم بغلم کرد و کلی توصیه
شروین: دوست دارم
بعد خدافظی ازمون بلاخره رفت
منم باورم نمیشد شبه حتی نمیدونم ظهر ساعت چند خوابم برد!
نشسته بودم جلو تی وی ماهورم اومد شیدام رفت آشپزخونه
+بهتری؟!
_اره خوبم
شیدا با کاسه ای اومد پیشمون سوپ!!
_اوه حالا مگه چم شده!
+ بحث این نیست! مهم این قسمتشه که شیدا جز این بلد نبود چیزی درست کنه!
منو ماهور خندیدیم شیدا با حرص نگامون میکرد
شیدا: عه عه بیا و خوبی کن! دستتون درد نکنه ترانه این ادم نیست تو دیگه چرا
_راست میگه خو
شیدا: نخیر هردوتون بیمارید
نخور اصا خودم میخورم
+نوش جونت عزیزم ما یچی دیگه میخوریم!
شیدا: مثلا!؟
+تتر پاشو بریم یچی درست کنیم
شیدا: ماهور کووفتتون شه! تو اشپزی بلدی!؟
+ نه بلد نیسم ی کاریش میکنم
شیدا: بازم کوفتتون شه
نشسته بودو درآرامش سوپ و میخورد ماهور کلی سبزیجات گذاشت جلوم
+ غذایی کاملا مفید برات
این صحنم آشنابود برام انگار تجربش کردم یبار
رفت تو فکر!
_چیشد؟!
+حس میکنم ماقبلا یبارباهم خوراک سبزیجات درست کردیم!
_ واقعا؟! عجیبم نیست البته نه؟!خب همه مون باهم بودیم
+نمیدونم یه لحظه همچین چیزی یادم اومد
_توفقط خاطراتی که یادت میادبامنه؟!چقدر بهم فک میکنی!
ماهور زد زیر خنده
+ اره خیلی بهت فکر میکنم!
_مسخره
حواسمو پرت غذاکردم یه ساعت بعدمیزوچیدیم شیداروصدا کردم
_ ببینم دخترخوابت برد یا نمیخوای غذای مارو بچشی؟! سوپ خوشمزت سیرت کرد؟!
شیدا با حرص اومد پیشمون:خیلیم خوشمزه بود حالام مقایسه نکن تو اشپزی بلدیودرست کردی من بااینکه بلد نبودم برات درست کردم دلت میاد اصا؟!
گونشوبوسیدم:دخترخوب الهی این قربونت بره
+این درخته ترانه
_ساکت
شیدا:خدانکنه این پسره چیزیش شه !همون یبار بسه
رفت سمتش بغلش کرد
_بچه اینجاستا!
شیدا:الان تواون بچه ای!؟
با قیافه بچگونه سرمو تکون دادم که زدن زیر خنده
+واقعابچه ای!
هنوزم بغل هم بودن من رفتم سمت میز و نشستم شروع کردم به خوردن اومدن پیشم نشستن شیدا اول گفت سیرم بزور گفتیم باید امتحان کنه
شیدا : نه بابا!فک کنم تو و ماهور یه رستوران بزنید خوبه! کارتون میگیره! پشت چشمی نازک کردم
_ یاد بگیر شیدا خانوم
بعد شام دلم دریا میخواست
_بچه ها
جانم گفتن
_بریم بندر مارسِی؟! لب ساحل
شیدا: اخ اره خیلیم خوبه بریم
رفتم اماده شم جین نفتی و بافت دخترانه سفید پوشیدم موهامو جمع کردم و اومدم پایین
کنارساحل نشسته بودیم و دریارو نگا میکردیم کاش شروینم بود عزیزم سرکاره مث همیشه...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #قشنگ #زیبا #جذاب #شیک #بینظیر #هنری
۱۳.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.