رمان مافیای من فصل ۳ فراموش شده پارت ۲
_______________
ویو ادمین
دیگه ا/ت و مکس رفتن خونه ولی کوک بی قرار بود که ا/ت کجا بود چیکار میکنه حالش خوبه یا نه
۱ ماه گذشت
کوک و کای نتونستن ا/ت رو پیدا کنن تمام جاهایی که ممکن بود رفته باشن رو گشتن ولی نبود که نبود کوک دیونه شده بود مردم میترسیدن بعد از ساعت ۱۲ شب بیان بیرون هرکی اون ساعت میرفت بیرون دیگه زنده نمی موند (خوانندگان عزیز یه ادمین بمرد🤣)
تقریبا ۵ ماه گذشت که ا/ت بخشی از خاطراتش یادش اومد محلی که کار میکرد پدرش اینم یادش بود یه دوست کوچیکتر از خودش داشت ولی اسم و ظاهرش یادش نبود و البته جونگ کوک ولی چی ازش یادش بود؟ اون بدی هایی که بهش کرد اون زدن های بی دلیل و اشتباه یادش بود از اون عمارت میره بیرون و تصادف میکنه ولی فکر میکنه داشت از دستش فرار میکرد و الان این جونگ کوک دیونه(این نظر ا/ته به من چه) اگه پیداش کنه زنده زنده میسوزونش و خاکش میکنه خیلی میترسید ولی مکس بهش اطمینان داد نمیزاره باهاش کاری کنه (اه اه بدم میاد اینجوری مینویسم انگار طرفه هیچ احساسی نداره 😂😂🤣)
خوب بریم این فلش بک رو تموم کنیم ۱ سال گذشت و الان زمان حاله
یونا وقتی دید کافه دوباره بازه رفت سراغ کافه دید ا/ت اونجاست ولی هیچی یادش نیست تصمیم گرفت به کوک بگه ولی کوک هزار بار اذیتش کرد ولی یونا آخرسر بهش گفت......
طبق معمول ا/ت ساعت ۶ بیدار شد و کارهای لازمه رو کرد و رفت به سمت کافه و ساعت ۷ بازش کرد گوشیه کافه زنگ خورد جواب داد
ا/ت:بله کافه...... بفرمایید
.....: من واسه امشب میخوام کل کافه رو رزرو کنم
ا/ت: عا بله ساعت چند؟ و به اسم چه کسی
...... : ساعت ۷ اسمم هم به زودی میفهمی
*بیب بیب بیب*
از نظرش اون مرد عجیب بود ولی صداش اشنا بود
*پرش زمانی به ساعت ۶:۳۰*
ا/ت رستوران رو بست و منتظر اون شخص بود ساعت ۷ شد و در کافه باز شد چی اون اون
ویو ادمین
دیگه ا/ت و مکس رفتن خونه ولی کوک بی قرار بود که ا/ت کجا بود چیکار میکنه حالش خوبه یا نه
۱ ماه گذشت
کوک و کای نتونستن ا/ت رو پیدا کنن تمام جاهایی که ممکن بود رفته باشن رو گشتن ولی نبود که نبود کوک دیونه شده بود مردم میترسیدن بعد از ساعت ۱۲ شب بیان بیرون هرکی اون ساعت میرفت بیرون دیگه زنده نمی موند (خوانندگان عزیز یه ادمین بمرد🤣)
تقریبا ۵ ماه گذشت که ا/ت بخشی از خاطراتش یادش اومد محلی که کار میکرد پدرش اینم یادش بود یه دوست کوچیکتر از خودش داشت ولی اسم و ظاهرش یادش نبود و البته جونگ کوک ولی چی ازش یادش بود؟ اون بدی هایی که بهش کرد اون زدن های بی دلیل و اشتباه یادش بود از اون عمارت میره بیرون و تصادف میکنه ولی فکر میکنه داشت از دستش فرار میکرد و الان این جونگ کوک دیونه(این نظر ا/ته به من چه) اگه پیداش کنه زنده زنده میسوزونش و خاکش میکنه خیلی میترسید ولی مکس بهش اطمینان داد نمیزاره باهاش کاری کنه (اه اه بدم میاد اینجوری مینویسم انگار طرفه هیچ احساسی نداره 😂😂🤣)
خوب بریم این فلش بک رو تموم کنیم ۱ سال گذشت و الان زمان حاله
یونا وقتی دید کافه دوباره بازه رفت سراغ کافه دید ا/ت اونجاست ولی هیچی یادش نیست تصمیم گرفت به کوک بگه ولی کوک هزار بار اذیتش کرد ولی یونا آخرسر بهش گفت......
طبق معمول ا/ت ساعت ۶ بیدار شد و کارهای لازمه رو کرد و رفت به سمت کافه و ساعت ۷ بازش کرد گوشیه کافه زنگ خورد جواب داد
ا/ت:بله کافه...... بفرمایید
.....: من واسه امشب میخوام کل کافه رو رزرو کنم
ا/ت: عا بله ساعت چند؟ و به اسم چه کسی
...... : ساعت ۷ اسمم هم به زودی میفهمی
*بیب بیب بیب*
از نظرش اون مرد عجیب بود ولی صداش اشنا بود
*پرش زمانی به ساعت ۶:۳۰*
ا/ت رستوران رو بست و منتظر اون شخص بود ساعت ۷ شد و در کافه باز شد چی اون اون
۷.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.