Part⁴
جونگکوک رو بوسید و موهاش رو بو کشید و گفت:
پسر قشنگم!"
چنان با عالقه یا ن حرف رو زد که جونگکوک لبخند دندون
نمایی روی صورتش نقش بست و از ذوق دستاش و توی هم
یپ چی !د
تهیونگ کاله رو روی سرش گذاشت تا اگر خبرنگار ای
پاپاراتزیی اون اطراف بود نتونه عکسی از صورت هاشون ثبت
کنه !
جونگکوک و تهیونگ یپ اده شدند و سمت خونه تک واحد و
بزرگ خانواده یک م رفتند .
خانواده ا ی که جونگکوک با یپ وستن بهش باعث تغیی ر خ لی چیزها شد کوچیکترین یا ن تغییرات تهیونگ بود !
با باز شدن در توسط خدمتکار تقریبا ۰۴ ساله خانواده ک یم
هردو داخل رفتند .
جونگکوک نگاهش پایین بود و خجالت یم کشی !د
با رسیدن به پذیرایی تهیونگ ماسکش رو دراورد و به بلندی
سالم داد .
مادر تهیونگ با شنیدن صدای تهیونگ از جا پرید و با ذوق
خودش رو به پسر عزیزکرده اش رسوند و همونطور که نزدیک
" اوی قربونت برم دردت به جونم اومدی ؟ دلم برات
یم ومد گفت:
هی ذره شده بود!" محکم تهیونگ رو بغل کرد .
جونگکوک با شنیدن قربون صدقه های زن ناخداگاه حسرت
بزرگی وجودش رو گرفت !
کاله به سرش بزرگ بود و حاال که سرش پایین بود ه یچ چیزی
جز لبهاش مشخص نبود !
تهیونگخنده تو گلویی کرد و مادرش رو بغل کرد و
سوجین خانومه بزرگ! حال شما چطوره؟"
"
گفت:
"مامان! بگو
سوجین ضربه محکمی به بازوی پسرش زد و گفت:
مامان پسره ی ب ی تربیت!"
خاله اش نزدیک اومد و با لبخند به تهیونگ نزدیک شد خاله اش به تهیونگ دست داد و گفت:
تهیونگ! خ لی ی تغیی ر کردی همیشه عکساتو از تلو یزی ون و
روزنامه و مجله ها یم دیدیم االن که از نزدیک ید دمت خ لی ی
بهتر از عکساتی!"
تهیونگ خنده ا ی کرد و دست خاله اش رو فشرد و
"شکست نفسی یم کنید ی ونا خانوم! یا نطوریام ین ست!"
گفت:
یونا تک خنده ا ی کرد و دستی به موهای دودی رنگش کشی .د
سوجین سمت بچه ب ی صدایی که دستش یب ن پنجه ی قوی
تهیونگ بود چرخی .د
نفسش رو یب رون داد و چشم غره ا ی به پسر تخسش که منتظر
به مادرش نگاه یم کرد رفت توی ۵۵ سالگی فقط یم تونست ازدواج کنه درسته؟ نه یا نکه هی
بچه که فقط ۵۴ سال از خودش کوچیک تره رو توی خونه اش
یب اره و بخواد اونو تامین کنه وقتی یم تونهبچه از خون خودش
داشته باشه !
سوجین سعی کرد نرم رفتار کنه !
"کالهتو بردار بچه!"
جونگکوک دست ازادش رو باال اورد و لرزون کاله رو روی
سرش برداشت و فورا موهاش رو مرتب کرد
.
موهای لخت و مشکی رنگش صورت سفید و صافش رو قاب
کرده بودند و چشم های گرد و مشکی رنگش توی صورتش درخشی
پسر قشنگم!"
چنان با عالقه یا ن حرف رو زد که جونگکوک لبخند دندون
نمایی روی صورتش نقش بست و از ذوق دستاش و توی هم
یپ چی !د
تهیونگ کاله رو روی سرش گذاشت تا اگر خبرنگار ای
پاپاراتزیی اون اطراف بود نتونه عکسی از صورت هاشون ثبت
کنه !
جونگکوک و تهیونگ یپ اده شدند و سمت خونه تک واحد و
بزرگ خانواده یک م رفتند .
خانواده ا ی که جونگکوک با یپ وستن بهش باعث تغیی ر خ لی چیزها شد کوچیکترین یا ن تغییرات تهیونگ بود !
با باز شدن در توسط خدمتکار تقریبا ۰۴ ساله خانواده ک یم
هردو داخل رفتند .
جونگکوک نگاهش پایین بود و خجالت یم کشی !د
با رسیدن به پذیرایی تهیونگ ماسکش رو دراورد و به بلندی
سالم داد .
مادر تهیونگ با شنیدن صدای تهیونگ از جا پرید و با ذوق
خودش رو به پسر عزیزکرده اش رسوند و همونطور که نزدیک
" اوی قربونت برم دردت به جونم اومدی ؟ دلم برات
یم ومد گفت:
هی ذره شده بود!" محکم تهیونگ رو بغل کرد .
جونگکوک با شنیدن قربون صدقه های زن ناخداگاه حسرت
بزرگی وجودش رو گرفت !
کاله به سرش بزرگ بود و حاال که سرش پایین بود ه یچ چیزی
جز لبهاش مشخص نبود !
تهیونگخنده تو گلویی کرد و مادرش رو بغل کرد و
سوجین خانومه بزرگ! حال شما چطوره؟"
"
گفت:
"مامان! بگو
سوجین ضربه محکمی به بازوی پسرش زد و گفت:
مامان پسره ی ب ی تربیت!"
خاله اش نزدیک اومد و با لبخند به تهیونگ نزدیک شد خاله اش به تهیونگ دست داد و گفت:
تهیونگ! خ لی ی تغیی ر کردی همیشه عکساتو از تلو یزی ون و
روزنامه و مجله ها یم دیدیم االن که از نزدیک ید دمت خ لی ی
بهتر از عکساتی!"
تهیونگ خنده ا ی کرد و دست خاله اش رو فشرد و
"شکست نفسی یم کنید ی ونا خانوم! یا نطوریام ین ست!"
گفت:
یونا تک خنده ا ی کرد و دستی به موهای دودی رنگش کشی .د
سوجین سمت بچه ب ی صدایی که دستش یب ن پنجه ی قوی
تهیونگ بود چرخی .د
نفسش رو یب رون داد و چشم غره ا ی به پسر تخسش که منتظر
به مادرش نگاه یم کرد رفت توی ۵۵ سالگی فقط یم تونست ازدواج کنه درسته؟ نه یا نکه هی
بچه که فقط ۵۴ سال از خودش کوچیک تره رو توی خونه اش
یب اره و بخواد اونو تامین کنه وقتی یم تونهبچه از خون خودش
داشته باشه !
سوجین سعی کرد نرم رفتار کنه !
"کالهتو بردار بچه!"
جونگکوک دست ازادش رو باال اورد و لرزون کاله رو روی
سرش برداشت و فورا موهاش رو مرتب کرد
.
موهای لخت و مشکی رنگش صورت سفید و صافش رو قاب
کرده بودند و چشم های گرد و مشکی رنگش توی صورتش درخشی
۲.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.