Part nine !
Part nine !
[ سوم شخص ]
پری ایی با موهای صورتی و ظاهری فرشته وار . بویی دلنشینی هلویی .
با دیدن هوسوک سعی کرد به پرواز دراید . اما بال هایش خیس بودند .
هوسوک جلوی اون زانو زد : من خون آشامم نترس . "
و با کمک یونگی او را به پناهگاه برد .
جیمین با دیدن پسرک به بلندی گفت : شاهزاده کیم ! "
هوسوک با چشمان گرد گفت : پرنس ؟؟
جیمین به سمت او آمد و او را بر دوش انداخت : شما اینجا چیکار میکنین شاهزاده ؟ "
شاهزاده نالید : اومده بودم گلهفترنگ¹ پیدا کنم . که بال هام خیس شد پارک . "
¹ این گل برای تهیه معجونی به اسم شبنم در این دنیا استفاده میشه . معجون شبنم یک معجون زینتی و خوراکی است .
جیمین آهی کشید و او را گوشه ایی گذاشت : شاهزاده این کار ها رو به کادر سلطنتی بسپارید !
شاهزاده ناراحت گفت : جیمینی ... انقدر رسمی صحبت نکن ! "
جیمین سر خم کرد و گفت : اماشما والا مقام هستین سرورم . "
" جی ام "
به صورت پادشاه نگاه کردم . از سرما سرخ شده بود .
شنلم رو باز کردم و روش انداختم : به بزرگی و والا مقامی خودتون شرمندم . "
بلند شدم و به سمت هوسوک رفتم و زمزمه کردم : گرمش کن . ممکنه سرما بخوره "
" جی اچ "
گوش به حرف جیمین به سمت شاهزاده رفتم ، کمر خم کردم و بعد کنارش نشستم .
با کمک جادوم اتشی کنار خودم ایجاد کردم و گرماش رو به شاهزاده متمرکز کردم .
شاهزاده پرسید : تو فرزند آتشی ؟ "
سری به نشانه تایید تکون دادم : بله .
شاهزاده _ اسمت چیه ؟
" هوسوک ، جانگ هوسوک هستم سرورم "
شاهزاده لبخندی زد و گفت : از آشنایی باهات خوش بختم فرزند آتش . "
"جسارت نباشه ... اسم شما چیه ؟ "
شاهزاده لبخنده گرمی زد و گفت : من ... "
#مثلخون
#بیتیاس
#فیک
#نامجونجینهوسوکیونگی
#جیمینتهیونگکوک
[ سوم شخص ]
پری ایی با موهای صورتی و ظاهری فرشته وار . بویی دلنشینی هلویی .
با دیدن هوسوک سعی کرد به پرواز دراید . اما بال هایش خیس بودند .
هوسوک جلوی اون زانو زد : من خون آشامم نترس . "
و با کمک یونگی او را به پناهگاه برد .
جیمین با دیدن پسرک به بلندی گفت : شاهزاده کیم ! "
هوسوک با چشمان گرد گفت : پرنس ؟؟
جیمین به سمت او آمد و او را بر دوش انداخت : شما اینجا چیکار میکنین شاهزاده ؟ "
شاهزاده نالید : اومده بودم گلهفترنگ¹ پیدا کنم . که بال هام خیس شد پارک . "
¹ این گل برای تهیه معجونی به اسم شبنم در این دنیا استفاده میشه . معجون شبنم یک معجون زینتی و خوراکی است .
جیمین آهی کشید و او را گوشه ایی گذاشت : شاهزاده این کار ها رو به کادر سلطنتی بسپارید !
شاهزاده ناراحت گفت : جیمینی ... انقدر رسمی صحبت نکن ! "
جیمین سر خم کرد و گفت : اماشما والا مقام هستین سرورم . "
" جی ام "
به صورت پادشاه نگاه کردم . از سرما سرخ شده بود .
شنلم رو باز کردم و روش انداختم : به بزرگی و والا مقامی خودتون شرمندم . "
بلند شدم و به سمت هوسوک رفتم و زمزمه کردم : گرمش کن . ممکنه سرما بخوره "
" جی اچ "
گوش به حرف جیمین به سمت شاهزاده رفتم ، کمر خم کردم و بعد کنارش نشستم .
با کمک جادوم اتشی کنار خودم ایجاد کردم و گرماش رو به شاهزاده متمرکز کردم .
شاهزاده پرسید : تو فرزند آتشی ؟ "
سری به نشانه تایید تکون دادم : بله .
شاهزاده _ اسمت چیه ؟
" هوسوک ، جانگ هوسوک هستم سرورم "
شاهزاده لبخندی زد و گفت : از آشنایی باهات خوش بختم فرزند آتش . "
"جسارت نباشه ... اسم شما چیه ؟ "
شاهزاده لبخنده گرمی زد و گفت : من ... "
#مثلخون
#بیتیاس
#فیک
#نامجونجینهوسوکیونگی
#جیمینتهیونگکوک
۴۴۴
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.