* چند پارتی از جیمین * 🌚
* چند پارتی درخواستی *
از زبان جیمین:
وای ا/ت عزیزم. بالاخره امروز بهت اعتراف میکنم.
یعنی واکنشش قراره چی باشه؟
خوشحال میشه یا ناراحت یا شایدم عصبانی؟
اصلا من رو قبول میکنه؟
یا شاید بهتره بگم " به من علاقه ای داره؟ "
( تماس تلفنی )
ا/ت: جیمینی؟ خودتی؟ سلام
جیمین: سلام ( ذوق )
ا/ت: جانم؟
جیمین: امروز. ساعت 6:00 بعد از ظهر. وقت داری؟
ا/ت: اره وقتم خالیه. میخوای کجا بیام؟
جیمین: به این لوکیشنی که برات میفرستم.
ا/ت: باشه ساعت 6:00 اونجام.
...
از دور جیمین رو دیدم که داره برام دست تکون میده.
سمتش رفتم و در آغوش گرفتمش.
ا/ت: دلم برات تنگ شده بود. 3 ماه شده دیگه نه؟
جیمین: میشه با دیروز، 4 ماه و 23 روز.
ا/ت: حیحی. چه دقیق حساب کردی.
نشستیم و غذا رو سفارش دادیم.
ا/ت: یکم یهویی بود.
جیمین: چی؟
ا/ت: بعد از این همه مدت، منظورم دیدار دوبارمونه.
جیمین: درسته ولی خیلی دوست داشتم ببینمت.
ا/ت: منم همینطور.
جیمین: گاهی وقتا فکر میکنم که چقدر وقتی تو دانشگاه باهم بودیم، خوشحال بودیم.
ا/ت: دقیقا! حیف که اکیپمون از هم پاشید. همه رفتن سمت زندگی خودشون.
جیمین: اوهوم
...
لایک 💋🥹
از زبان جیمین:
وای ا/ت عزیزم. بالاخره امروز بهت اعتراف میکنم.
یعنی واکنشش قراره چی باشه؟
خوشحال میشه یا ناراحت یا شایدم عصبانی؟
اصلا من رو قبول میکنه؟
یا شاید بهتره بگم " به من علاقه ای داره؟ "
( تماس تلفنی )
ا/ت: جیمینی؟ خودتی؟ سلام
جیمین: سلام ( ذوق )
ا/ت: جانم؟
جیمین: امروز. ساعت 6:00 بعد از ظهر. وقت داری؟
ا/ت: اره وقتم خالیه. میخوای کجا بیام؟
جیمین: به این لوکیشنی که برات میفرستم.
ا/ت: باشه ساعت 6:00 اونجام.
...
از دور جیمین رو دیدم که داره برام دست تکون میده.
سمتش رفتم و در آغوش گرفتمش.
ا/ت: دلم برات تنگ شده بود. 3 ماه شده دیگه نه؟
جیمین: میشه با دیروز، 4 ماه و 23 روز.
ا/ت: حیحی. چه دقیق حساب کردی.
نشستیم و غذا رو سفارش دادیم.
ا/ت: یکم یهویی بود.
جیمین: چی؟
ا/ت: بعد از این همه مدت، منظورم دیدار دوبارمونه.
جیمین: درسته ولی خیلی دوست داشتم ببینمت.
ا/ت: منم همینطور.
جیمین: گاهی وقتا فکر میکنم که چقدر وقتی تو دانشگاه باهم بودیم، خوشحال بودیم.
ا/ت: دقیقا! حیف که اکیپمون از هم پاشید. همه رفتن سمت زندگی خودشون.
جیمین: اوهوم
...
لایک 💋🥹
۳۷.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.