زیر نور سایه
پارت 11
(زیر نور سایه )
حدودا از نیمه های شب گذشته بود و تقریبا نوهس مست شده بود ...
نوهس در همان حالت... هم... توهم .. هایی .. میدید.. توهم هایی که درمورد آنها هیچ اطلاعی نداشت و.... حتی دلیل این توهم های پیچیده را هم نمی دانست.....
هاله هایی که از جلوی چشمانش رد میشد، یک سرزمین بسیار آفتابی که با سایه اش نابود می شود...، و... بیشترین چیزی که نوهس را آزار میداد... صدای آه و ناله مردمی بود که .. با سایه و تاریکی او نابود می شدند....
نوهس در همان حالت که مست بود... و توهم میدید ... به مهمانسرا رسید .. و وارد اتاقش .. شد ..
تقریبا هیچ چیز را احساس نمی کرد و فقط در حال توهم دیدن بود...
و با خستگی بدون اینکه لباسهایش را عوض کند .. بی اختیار روی تخت افتاد ... و به خواب رفت...
اما ... با به خواب رفتن نوهس .. توهم هایی که در بیداری با آنها مواجه بود ..
تبدیل به کابوس..او ... هنگام خوابش .. شده بود.... کابوس وحشتناکی که... نابود شدن سرزمینی آفتابی را نشان می دهد.....................
خورشید طلوع کردو... کم کم از تاریکی هوا کاسته شد ...
با برخوردن نور خورشید روبه چشمان شیاین.. چشمانش را گشود ..و خمیازه ای کشید..، دستانش را بالا برد تا حس خواب آلودگی اش .. بر طرف شود...
اما دستش ...به .. نوهس برخورد کرد....
سرش را برگرداند..... و نوهس را دید..
ناگهان یاد حرفهای دیروز نوهس ... افتاد..
بهتر است تا زمانی که برمی گردم از روی تخت بلند شده باشی......
اما شیاین نگاهی به لباسهای نوهس انداخت و دید که با لباس فرم کارخانه اش به خواب رفته .. و حدس زد که مشروب نوشیده باشد...
.... با دیدن نوهس در چنین حالتی...
بسیار شکه شده بود....
از روی تخت بلند شد... و موهایش را شانه کشید ...
در همان حالت فکری به ذهنش رسید...که بتواند به این شرایط مضخرف و تحمل کردن یک پسر تخس و سرد پایان دهد...
از اتاق خارج شد و به سمت حسابداری مهمانسرا حرکت کرد... و...
از یکی از حسابداری سوال کرد :
.. که این مهمانسرا به خدمتکار نیاز دارد؟
حسابدار با قاطعیت جواب منفی به او داد
شیاین هم سوال کرد.. که چگونه میتواند کار پیدا کند؟
حسابدار هم به در خروجی اشاره کرد و .. گفت.... اگر به مغازه ها و بازار بروی اگر بخت با تو همراه باشد شاید بتوانی یک کار موقت پیدا کنی آن هم با حقوق خیلی نا چیز....
شیاین هم با شنیدن حرفهای حسابدار از او تشکر کرد و...
و به سمت در خروجی مهمانسرا حر کت کرد...
(زیر نور سایه )
حدودا از نیمه های شب گذشته بود و تقریبا نوهس مست شده بود ...
نوهس در همان حالت... هم... توهم .. هایی .. میدید.. توهم هایی که درمورد آنها هیچ اطلاعی نداشت و.... حتی دلیل این توهم های پیچیده را هم نمی دانست.....
هاله هایی که از جلوی چشمانش رد میشد، یک سرزمین بسیار آفتابی که با سایه اش نابود می شود...، و... بیشترین چیزی که نوهس را آزار میداد... صدای آه و ناله مردمی بود که .. با سایه و تاریکی او نابود می شدند....
نوهس در همان حالت که مست بود... و توهم میدید ... به مهمانسرا رسید .. و وارد اتاقش .. شد ..
تقریبا هیچ چیز را احساس نمی کرد و فقط در حال توهم دیدن بود...
و با خستگی بدون اینکه لباسهایش را عوض کند .. بی اختیار روی تخت افتاد ... و به خواب رفت...
اما ... با به خواب رفتن نوهس .. توهم هایی که در بیداری با آنها مواجه بود ..
تبدیل به کابوس..او ... هنگام خوابش .. شده بود.... کابوس وحشتناکی که... نابود شدن سرزمینی آفتابی را نشان می دهد.....................
خورشید طلوع کردو... کم کم از تاریکی هوا کاسته شد ...
با برخوردن نور خورشید روبه چشمان شیاین.. چشمانش را گشود ..و خمیازه ای کشید..، دستانش را بالا برد تا حس خواب آلودگی اش .. بر طرف شود...
اما دستش ...به .. نوهس برخورد کرد....
سرش را برگرداند..... و نوهس را دید..
ناگهان یاد حرفهای دیروز نوهس ... افتاد..
بهتر است تا زمانی که برمی گردم از روی تخت بلند شده باشی......
اما شیاین نگاهی به لباسهای نوهس انداخت و دید که با لباس فرم کارخانه اش به خواب رفته .. و حدس زد که مشروب نوشیده باشد...
.... با دیدن نوهس در چنین حالتی...
بسیار شکه شده بود....
از روی تخت بلند شد... و موهایش را شانه کشید ...
در همان حالت فکری به ذهنش رسید...که بتواند به این شرایط مضخرف و تحمل کردن یک پسر تخس و سرد پایان دهد...
از اتاق خارج شد و به سمت حسابداری مهمانسرا حرکت کرد... و...
از یکی از حسابداری سوال کرد :
.. که این مهمانسرا به خدمتکار نیاز دارد؟
حسابدار با قاطعیت جواب منفی به او داد
شیاین هم سوال کرد.. که چگونه میتواند کار پیدا کند؟
حسابدار هم به در خروجی اشاره کرد و .. گفت.... اگر به مغازه ها و بازار بروی اگر بخت با تو همراه باشد شاید بتوانی یک کار موقت پیدا کنی آن هم با حقوق خیلی نا چیز....
شیاین هم با شنیدن حرفهای حسابدار از او تشکر کرد و...
و به سمت در خروجی مهمانسرا حر کت کرد...
۲.۷k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.