عشق شیرین🖤🖤
عشق شیرین🖤🖤
پارت 15👑👑
هه ری:اصل هم همینه برو برو به کارات رو بکن تا بابا میاد.
راستی یونا یه خبر خوش دارم.
یونا:چی شده؟
هه ری:امروز آجوما میاد.
یونا:وای راست میگی؟ کلی دلم برای آجوما تنگ شده.
هه ری:کلا یه هفته هست رفته سر بزنه به بچه هاش.
یونا:خب دلم تنگ شده براش اونم مامان منه بالاخره برام زحمت کشیده کلی در نبود شما .
هه ری:درسته،آجوما میگفت کای دلش برات تنگ شده.
یونا:منم دلم براش یه ذره شده اون مادر دوم منه.
هه ری: اگه یه هفته منم جایی برم دلت برام تنگ میشه یعنی؟
یونا: اِ وا مامان شما که جات تو صندوقچه ی قلب منه، تاج سر منی.
هه ری:باشه باشه برو الان بابات میاد میخوایم نهار بخوریم برو لباس هات رو عوض کن بیا کلی کار داریم
یونا:اطاعت ملکه امری نیست؟
هه ری:نه پرنسس من امری نیست برو.
بعد از صحبت ها و مذاکره هایی که با مامان داشتم رفتم به سوی اتاق تا لباس هام رو عوض کنم و برم نهار بخورم.
امروز خوشحال بودم چون قرار بود آجوما رو بیاد.
پایان پارت15💎💎
نویسنده :ویلن-بلکنزی
پارت 15👑👑
هه ری:اصل هم همینه برو برو به کارات رو بکن تا بابا میاد.
راستی یونا یه خبر خوش دارم.
یونا:چی شده؟
هه ری:امروز آجوما میاد.
یونا:وای راست میگی؟ کلی دلم برای آجوما تنگ شده.
هه ری:کلا یه هفته هست رفته سر بزنه به بچه هاش.
یونا:خب دلم تنگ شده براش اونم مامان منه بالاخره برام زحمت کشیده کلی در نبود شما .
هه ری:درسته،آجوما میگفت کای دلش برات تنگ شده.
یونا:منم دلم براش یه ذره شده اون مادر دوم منه.
هه ری: اگه یه هفته منم جایی برم دلت برام تنگ میشه یعنی؟
یونا: اِ وا مامان شما که جات تو صندوقچه ی قلب منه، تاج سر منی.
هه ری:باشه باشه برو الان بابات میاد میخوایم نهار بخوریم برو لباس هات رو عوض کن بیا کلی کار داریم
یونا:اطاعت ملکه امری نیست؟
هه ری:نه پرنسس من امری نیست برو.
بعد از صحبت ها و مذاکره هایی که با مامان داشتم رفتم به سوی اتاق تا لباس هام رو عوض کنم و برم نهار بخورم.
امروز خوشحال بودم چون قرار بود آجوما رو بیاد.
پایان پارت15💎💎
نویسنده :ویلن-بلکنزی
۲.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.