سناریو
اگه برات شیرینی مورد علاقت رو بیارن
ورژن نامی
کارام توی کمپانی تموم شده بود داشتم برمیگشتم خونه که سر راهم یه شیرینی فروش دیدم یادم اومد ا/ت از اینا خیلی دوست داره همونجا وایستادم و براش خریدم تا هنگام برگشتن سوپرایزش کنم
ورژن جین
توی محل عکسبرداری بودیم وقت ناهار بود همه دور هم نشسته بودیم و داشتیم غذا میخوردیم یهو شیرینی مورد علاقه ا/ت رو دیدم اون عاشق اینا بود به رانندم گفتم بره و بخره تا وقتی برگشتم سوپرایزش کنم
ورژن یونگی
ا/ت واسه اینکه مادرم مریض بود رفته بود پیشش منم تازه از خونه برگشتم کیفم رو انداختم زمین میخواستم برم تا زودتر بخوابم که صدای در اومد بازش کردم همسایمون بود یه کاسه توی دستش بود اونو داد بهم و گفت که این رو ا/ت واسشون درست کرده اونا هم برش گردوندن در رو بستم و درب کاسه رو باز کردم توش شیرینی _____ بود ا/ت اینو خیلی دوست داشت با اینکه خودمم گرسنم بود ولی گذاشتمش توی یخچال تا وقتی ا/ت اومد با هم بخوریم
ورژن هوپی
این چند روزا سرم خیلی شلوغ بود و اصلا وقت نمیکردم به ا/ت زنگ بزنم ولی امروز وقتی از بادیگاردش پرسیدم فهمیدم مریض شده از کمپانی واسه امروز مرخصی خواستم و خودم رفتم خونه توی راه وایستادم تا از داروخانه چیزی بخرم داشتم خرید میکردم که چشمم به شیرینی فروش افتاد رفتم تو و چند تا شیرینی گرفتم مطمئن بودم ا/ت با دیدن اینا سر حال تر میشد
ورژن نامی
کارام توی کمپانی تموم شده بود داشتم برمیگشتم خونه که سر راهم یه شیرینی فروش دیدم یادم اومد ا/ت از اینا خیلی دوست داره همونجا وایستادم و براش خریدم تا هنگام برگشتن سوپرایزش کنم
ورژن جین
توی محل عکسبرداری بودیم وقت ناهار بود همه دور هم نشسته بودیم و داشتیم غذا میخوردیم یهو شیرینی مورد علاقه ا/ت رو دیدم اون عاشق اینا بود به رانندم گفتم بره و بخره تا وقتی برگشتم سوپرایزش کنم
ورژن یونگی
ا/ت واسه اینکه مادرم مریض بود رفته بود پیشش منم تازه از خونه برگشتم کیفم رو انداختم زمین میخواستم برم تا زودتر بخوابم که صدای در اومد بازش کردم همسایمون بود یه کاسه توی دستش بود اونو داد بهم و گفت که این رو ا/ت واسشون درست کرده اونا هم برش گردوندن در رو بستم و درب کاسه رو باز کردم توش شیرینی _____ بود ا/ت اینو خیلی دوست داشت با اینکه خودمم گرسنم بود ولی گذاشتمش توی یخچال تا وقتی ا/ت اومد با هم بخوریم
ورژن هوپی
این چند روزا سرم خیلی شلوغ بود و اصلا وقت نمیکردم به ا/ت زنگ بزنم ولی امروز وقتی از بادیگاردش پرسیدم فهمیدم مریض شده از کمپانی واسه امروز مرخصی خواستم و خودم رفتم خونه توی راه وایستادم تا از داروخانه چیزی بخرم داشتم خرید میکردم که چشمم به شیرینی فروش افتاد رفتم تو و چند تا شیرینی گرفتم مطمئن بودم ا/ت با دیدن اینا سر حال تر میشد
۳۰.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.