Part 2
ویو کوک
با کلافگی اهی از سر ناراحتی کشیدم پوفف چیکار کنم نگهش دارم با صدای زنگ رشته افکارم پاره شد نگاهی به صفحع ی موبایل کردم با اسم خرگوش لبخندی زدم و جواب داد
•س.. لامم اقای جونگ کوک(گریه)
_خانوم مین طوری شدهه گوشی جینا چرا دست شماست
•اق.. ای جونگ کوک جینا گم شده
_چی چیداری میگی پس تو اونجا چه غلطی میکنی (عصبی•داد)
•اقای جونگ کوک به من گفت منو نمیخواد و دویید رفت
_خداکنه پیداش کنم وگرنه یه بلایی سرت میارم..
ویو لینا
از شرکت بیرون اومدم و به سمت پارک جلوی شرکت رفتم دیدم یه دختر کوچولو رو صندلی نشسته داره گریه میکنه یکم که دقت کردم دیدم شبیه عکس رو میز جونگ کوکه نکنه دخترش به سمتش رفتم و چندتا سرفه فیک کردم با چهره مظلوم سرشو اورد بالا
+چیزی شده خانم کوچولو
=هققق خاله بابام از وقتی مامانم رفته برام پرستار میگیره اوناهم با من خیلی بدن
*حرفاشو به صورت بچگونه تصور کنین *
اروم بغلش کردم و موهاشو ناز کردم
+میدونی خانم کوچولو منم وقتی بابامو از دست دادم مامانم منو گذاشت پیش خالم و رفت حتی اجازه نداد باهاش خدافظی کنم بخاطر همین درکت میکنم
=هقق خاله من خیلی ناراحتم
+اسم بابات چیه
=جونگ کوک
با حرفش تعجب کردم
+اسمت جینا؟؟؟
=اره خاله تو از کجا میدونی
+من منشی باباتم (لبخند)
=جدییییی میدونی بابام الان کجاست
+اخرین بار توی شرکت بود چرا؟؟
=میشه منو ببری پیشش چون همیشه دعوام میکرد تا اسم شرکتو بیارم
+یه لحضه صبر کن
شماره جونگ کوکو گرفتم
ویو کوک
پوففف با زنگ گوشی نگاهمو دادم به گوشی پوفف حوصله تو یکی رو دیگه ندارم قط کردم که دوباره زنگ خورد
_چی میگی هاا(عصبی)
+اولا که اروم دوما دخترت پیش منه
_چی چیداری میگی دزدیدیش؟؟کجایین
+پارک جلوی شرکت اما من نزد..
*صدای قط گوشی*
ویو کوک
با عصبانیت رفتم پارک همه جارو گشتم تا وقتی رسیدم اخراش و دیدمشون با عصبانیت رفتم و جینا رو بغل کردم
=بابایییی(ذوق)
_جینا میدونی چقدر نگرانت بودم
=ببخشید باباییی
بلند شدم رو به لینا
_به چه حقی دخترمو میدزدی ها پول میخوای بگو پول میخوام دیدی دخترم از خونه فرار کرده از این موقعیت استفاده کردی بدزدیش
+اما.. من
_خفه شو تو اخراجی هیچ پولیم ازت نمیخوام..
=بابایی اما خاله..
_ساکت جینا بعدا حرف میزنیم
دست جینا رو گرفتم و رفتم به سمت ماشین
#سناریو #فیک
با کلافگی اهی از سر ناراحتی کشیدم پوفف چیکار کنم نگهش دارم با صدای زنگ رشته افکارم پاره شد نگاهی به صفحع ی موبایل کردم با اسم خرگوش لبخندی زدم و جواب داد
•س.. لامم اقای جونگ کوک(گریه)
_خانوم مین طوری شدهه گوشی جینا چرا دست شماست
•اق.. ای جونگ کوک جینا گم شده
_چی چیداری میگی پس تو اونجا چه غلطی میکنی (عصبی•داد)
•اقای جونگ کوک به من گفت منو نمیخواد و دویید رفت
_خداکنه پیداش کنم وگرنه یه بلایی سرت میارم..
ویو لینا
از شرکت بیرون اومدم و به سمت پارک جلوی شرکت رفتم دیدم یه دختر کوچولو رو صندلی نشسته داره گریه میکنه یکم که دقت کردم دیدم شبیه عکس رو میز جونگ کوکه نکنه دخترش به سمتش رفتم و چندتا سرفه فیک کردم با چهره مظلوم سرشو اورد بالا
+چیزی شده خانم کوچولو
=هققق خاله بابام از وقتی مامانم رفته برام پرستار میگیره اوناهم با من خیلی بدن
*حرفاشو به صورت بچگونه تصور کنین *
اروم بغلش کردم و موهاشو ناز کردم
+میدونی خانم کوچولو منم وقتی بابامو از دست دادم مامانم منو گذاشت پیش خالم و رفت حتی اجازه نداد باهاش خدافظی کنم بخاطر همین درکت میکنم
=هقق خاله من خیلی ناراحتم
+اسم بابات چیه
=جونگ کوک
با حرفش تعجب کردم
+اسمت جینا؟؟؟
=اره خاله تو از کجا میدونی
+من منشی باباتم (لبخند)
=جدییییی میدونی بابام الان کجاست
+اخرین بار توی شرکت بود چرا؟؟
=میشه منو ببری پیشش چون همیشه دعوام میکرد تا اسم شرکتو بیارم
+یه لحضه صبر کن
شماره جونگ کوکو گرفتم
ویو کوک
پوففف با زنگ گوشی نگاهمو دادم به گوشی پوفف حوصله تو یکی رو دیگه ندارم قط کردم که دوباره زنگ خورد
_چی میگی هاا(عصبی)
+اولا که اروم دوما دخترت پیش منه
_چی چیداری میگی دزدیدیش؟؟کجایین
+پارک جلوی شرکت اما من نزد..
*صدای قط گوشی*
ویو کوک
با عصبانیت رفتم پارک همه جارو گشتم تا وقتی رسیدم اخراش و دیدمشون با عصبانیت رفتم و جینا رو بغل کردم
=بابایییی(ذوق)
_جینا میدونی چقدر نگرانت بودم
=ببخشید باباییی
بلند شدم رو به لینا
_به چه حقی دخترمو میدزدی ها پول میخوای بگو پول میخوام دیدی دخترم از خونه فرار کرده از این موقعیت استفاده کردی بدزدیش
+اما.. من
_خفه شو تو اخراجی هیچ پولیم ازت نمیخوام..
=بابایی اما خاله..
_ساکت جینا بعدا حرف میزنیم
دست جینا رو گرفتم و رفتم به سمت ماشین
#سناریو #فیک
۴.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.