♡𝕋𝕙𝕖 𝕝𝕒𝕤𝕥 𝕣𝕠𝕨 𝕠𝕗 𝕤𝕖𝕒𝕥𝕤
قطره بارونی صورتم رو لمس می کنه . آسمونم به حالم گریه می کنه .
دیگه خسته شدم کی می خواد تموم شه آخه کی دیگه چقدر باید تو کلیسا گریه کنم دیگه چقدر باید دنبال راه فرار باشم نمی خواد تموم شه؟ من همیشه به فکر همه بودم حالا می خوام به فکر خودم باشم می خوام بی خیال بشم به من چه هر کسی خواست پولا مو بالا بکشه وقتی من ازشون استفاده نکنم دیگه به چه دردی می خوردن حالا یه کی دیگه استفاده کنه .
من بدون تو هیچم تو زندگی من بودی اگه تو نباشی پس من اضافیم .
هزاران نفر خوشحال میشن من برم . چرا هم خودمو خوشحال نکنم هم تورو .
نگاه دیگه ای به آسمون انداختم قطره های بارون خیلی سریع به پایین می رفتن خوب بود چون من عاشق بارونم چون با تو تو بارون آشنا شدم نمی دونم یادت هست یا نه . کاپلی رو زیر چتر می بینم یاد خودمو تو می افتم وقتایی که بهم زنگ میزدی می گفتی هانول امروز واسه خودمون دو تا هست بیا با هم بریم زیر بارون قدم بزنیم و من ناز می کردم می گفتم نه تهیونگا سر ما میخورم تو می گفتی جوجو حیفه از دست میدیم کل روز رو با هم قدم میزدیم بیرون غذا می خوردیم تو با تمام وجودت برای من دیونه وقت میذاشتی .
دیگه نمی شد اشک هام رو متوقف کرد . در کیفمو باز کردم و اون چاقویی که واسه محافظت از خودم بهم دادی بر داشتم تهیونگا من بدون تو هیچ می خوام بیام پیشت چاقو ر نزدیک رگم بردم که تلفن زنگ زد مامانم بود .
+ : هانول دست از دیونه بازیات بردار همین الان بیا خونه تلویزیون داره نشونت میده داری آبروی بابات رو میبری بابات خیلی عصبانیه به خاطر کارت احتمال داره تو انتخابات قبول نشه !
همین که مامانم حرف می زد صدای گریه شنیدم بدون توجه به حرف های مامانم با صدایی لرزان گفتم
_ : صدای گریه کیه ؟
مامانم که انگار ترسیده بود گفت
+ : هیچکس صدای گریه نمی یاد
بعد شنیدم که صدای بچگونه داد میزنه
+ : نونا تلویزون داره نسونت میده میگن می خوای خودتو بوکشی تو که این کارو نمی کنی نه تو به من قول دادی منو از اینجا ببلی تلوخدا نونا بیا مامان بهم غذا نمیده و بابا همش کتکم میزنه
همین و که گفت داشتم از اعصبانیت منفجر می شدم گوشیو بلند کردم
_ : هیونا الان میام پیشت اگه انگشتتون بهش بخوره کاری می کنم پشیمون بشین از اینکه اصلا بهم زنگ زدین
تلفونو قطع کردم و کتم و پوشیدم نه من نمی تونستم بمیرم
ℙ𝕒𝕣𝕥𝟛
دیگه خسته شدم کی می خواد تموم شه آخه کی دیگه چقدر باید تو کلیسا گریه کنم دیگه چقدر باید دنبال راه فرار باشم نمی خواد تموم شه؟ من همیشه به فکر همه بودم حالا می خوام به فکر خودم باشم می خوام بی خیال بشم به من چه هر کسی خواست پولا مو بالا بکشه وقتی من ازشون استفاده نکنم دیگه به چه دردی می خوردن حالا یه کی دیگه استفاده کنه .
من بدون تو هیچم تو زندگی من بودی اگه تو نباشی پس من اضافیم .
هزاران نفر خوشحال میشن من برم . چرا هم خودمو خوشحال نکنم هم تورو .
نگاه دیگه ای به آسمون انداختم قطره های بارون خیلی سریع به پایین می رفتن خوب بود چون من عاشق بارونم چون با تو تو بارون آشنا شدم نمی دونم یادت هست یا نه . کاپلی رو زیر چتر می بینم یاد خودمو تو می افتم وقتایی که بهم زنگ میزدی می گفتی هانول امروز واسه خودمون دو تا هست بیا با هم بریم زیر بارون قدم بزنیم و من ناز می کردم می گفتم نه تهیونگا سر ما میخورم تو می گفتی جوجو حیفه از دست میدیم کل روز رو با هم قدم میزدیم بیرون غذا می خوردیم تو با تمام وجودت برای من دیونه وقت میذاشتی .
دیگه نمی شد اشک هام رو متوقف کرد . در کیفمو باز کردم و اون چاقویی که واسه محافظت از خودم بهم دادی بر داشتم تهیونگا من بدون تو هیچ می خوام بیام پیشت چاقو ر نزدیک رگم بردم که تلفن زنگ زد مامانم بود .
+ : هانول دست از دیونه بازیات بردار همین الان بیا خونه تلویزیون داره نشونت میده داری آبروی بابات رو میبری بابات خیلی عصبانیه به خاطر کارت احتمال داره تو انتخابات قبول نشه !
همین که مامانم حرف می زد صدای گریه شنیدم بدون توجه به حرف های مامانم با صدایی لرزان گفتم
_ : صدای گریه کیه ؟
مامانم که انگار ترسیده بود گفت
+ : هیچکس صدای گریه نمی یاد
بعد شنیدم که صدای بچگونه داد میزنه
+ : نونا تلویزون داره نسونت میده میگن می خوای خودتو بوکشی تو که این کارو نمی کنی نه تو به من قول دادی منو از اینجا ببلی تلوخدا نونا بیا مامان بهم غذا نمیده و بابا همش کتکم میزنه
همین و که گفت داشتم از اعصبانیت منفجر می شدم گوشیو بلند کردم
_ : هیونا الان میام پیشت اگه انگشتتون بهش بخوره کاری می کنم پشیمون بشین از اینکه اصلا بهم زنگ زدین
تلفونو قطع کردم و کتم و پوشیدم نه من نمی تونستم بمیرم
ℙ𝕒𝕣𝕥𝟛
۱۰.۶k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.