بی رحم تر از همه/پارت19
اسلایدها:باشگاه پارکور
از زبان هایون:
هرچی به تهیونگ میگفتم کجا میریم من مهمون داشتم اصلا به حرفم گوش نمیکرد دلیل این کاراشو نمیفهمیدم که چرا نمیزاره با ات باشم منو تا تو ماشینش کشوند و نذاشت یه دقیقه وایسم بعدشم به راننده گفت: بریم طرف باشگاهمون
هایون: ببینم چرا نمیزاری با ات زیاد وقت بگذرونم نکنه فک کردی سرپرستمی؟ چرا تو کارای من دخالت میکنی؟
ولی تهیونگ توی راه هیچ حرفی نزد و یک کلمم بهم جواب نداد اون همیشه همینطوره ؛ مثل یه تیکه سنگ میمونه انگار حس نداره خشن و ترسناکه... گرچه این اواخر رفتارش با من بهتر شده بود ولی هنوز یه لبخند رو لبش ندیدم برای همین هنوز نمیتونم مطمئن باشم که قلب تو سینش هست...
باشگاه مال تهیونگ بود هر وقت ما میومدیم از قبل خبر میداد که کسی تو باشگاه نمونه چون میخواست مربی باشگاه تمام و کمال در اختیار ما باشه وقتی رسیدیم بازم تهیونگ دستمو گرفت و دنبال خودش میکشید انگار عصبانی بود من که نمیفهمیدم چرا عصبانیه...
وارد ساختمون شدیم باید میرفتیم طبقه ششم چون طبقات پایین تر برای ورزشای مختلف دیگه به صورت تخصصی بود طبقه ششمم مخصوص پارکور بود تا دم آسانسور که رفتیم دیگه واقعا صبرم لبریز شد محکم دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و گفتم : ولم کن نکنه فک کردی چون مافیایی ازت میترسم ولی تهیونگ با کمال خونسردی گفت: ساکت باش دختر وگرنه ساکتت میکنم بعد دکمه آسانسور رو زد و رفت تو منم دنبالش رفتم تو و در آسانسور بسته شد یقه لباسشو گرفتم و گفتم: یالا جوابمو بده... که یه دفعه سرشو آورد جلو و لباشو گذاشت رو لبام منو بوسید دستشم گذاشته بود پشت سرم بعد چند ثانیه عقب کشید و ولم کرد من کاملا برق از سرم پرید و دیگه چیزی نگفتم آسانسور به طبقه ششم رسید و باز شد تهیونگ گفت: چی شد ساکت شدی؟گفتم که ساکتت میکنم بعدشم از آسانسور بیرون رفت منم دنبالش رفتم تو باشگاه...
از زبان رییس پلیس بوسان:
یکی از بهترین نیروهای ما خانم لی هایون مدتیه که گم شده خانوادش خیلی نگران و ناراحتن و فکر میکنن دخترشون کشته شده و فوت کرده ولی من هنوز هیچ سرنخی مبنی بر اینکه اون زنده نباشه پیدا نکردم پس شم پلیسیم بهم میگه که اون زندس تمام شهر بوسان رو با نیروهام زیر و رو کردم ولی اینجا نبود آخرین باری که باهاش صحبت کردم خارج از ساعت کاری اداره بود که بهم زنگ زد و گفت که وقتی توی شهر بوده مجرمی رو که دنبالش بودیم رو دیده و بهم گفت که میره دنبالش؛ اون آخرین تماسم با هایون بود بعد از اون هر چقدر باهاش تماس گرفتم جواب نداد هیچ اثری از خودش و ماشینش توی شهر بوسان نیست حالا میخوام به تمام مراکز پلیس اطلاع بدم که دوربینای خیابونها رو چک کنن تا ببینن ماشین هایون از شهر خارج شده یا نه...
از زبان هایون:
هرچی به تهیونگ میگفتم کجا میریم من مهمون داشتم اصلا به حرفم گوش نمیکرد دلیل این کاراشو نمیفهمیدم که چرا نمیزاره با ات باشم منو تا تو ماشینش کشوند و نذاشت یه دقیقه وایسم بعدشم به راننده گفت: بریم طرف باشگاهمون
هایون: ببینم چرا نمیزاری با ات زیاد وقت بگذرونم نکنه فک کردی سرپرستمی؟ چرا تو کارای من دخالت میکنی؟
ولی تهیونگ توی راه هیچ حرفی نزد و یک کلمم بهم جواب نداد اون همیشه همینطوره ؛ مثل یه تیکه سنگ میمونه انگار حس نداره خشن و ترسناکه... گرچه این اواخر رفتارش با من بهتر شده بود ولی هنوز یه لبخند رو لبش ندیدم برای همین هنوز نمیتونم مطمئن باشم که قلب تو سینش هست...
باشگاه مال تهیونگ بود هر وقت ما میومدیم از قبل خبر میداد که کسی تو باشگاه نمونه چون میخواست مربی باشگاه تمام و کمال در اختیار ما باشه وقتی رسیدیم بازم تهیونگ دستمو گرفت و دنبال خودش میکشید انگار عصبانی بود من که نمیفهمیدم چرا عصبانیه...
وارد ساختمون شدیم باید میرفتیم طبقه ششم چون طبقات پایین تر برای ورزشای مختلف دیگه به صورت تخصصی بود طبقه ششمم مخصوص پارکور بود تا دم آسانسور که رفتیم دیگه واقعا صبرم لبریز شد محکم دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و گفتم : ولم کن نکنه فک کردی چون مافیایی ازت میترسم ولی تهیونگ با کمال خونسردی گفت: ساکت باش دختر وگرنه ساکتت میکنم بعد دکمه آسانسور رو زد و رفت تو منم دنبالش رفتم تو و در آسانسور بسته شد یقه لباسشو گرفتم و گفتم: یالا جوابمو بده... که یه دفعه سرشو آورد جلو و لباشو گذاشت رو لبام منو بوسید دستشم گذاشته بود پشت سرم بعد چند ثانیه عقب کشید و ولم کرد من کاملا برق از سرم پرید و دیگه چیزی نگفتم آسانسور به طبقه ششم رسید و باز شد تهیونگ گفت: چی شد ساکت شدی؟گفتم که ساکتت میکنم بعدشم از آسانسور بیرون رفت منم دنبالش رفتم تو باشگاه...
از زبان رییس پلیس بوسان:
یکی از بهترین نیروهای ما خانم لی هایون مدتیه که گم شده خانوادش خیلی نگران و ناراحتن و فکر میکنن دخترشون کشته شده و فوت کرده ولی من هنوز هیچ سرنخی مبنی بر اینکه اون زنده نباشه پیدا نکردم پس شم پلیسیم بهم میگه که اون زندس تمام شهر بوسان رو با نیروهام زیر و رو کردم ولی اینجا نبود آخرین باری که باهاش صحبت کردم خارج از ساعت کاری اداره بود که بهم زنگ زد و گفت که وقتی توی شهر بوده مجرمی رو که دنبالش بودیم رو دیده و بهم گفت که میره دنبالش؛ اون آخرین تماسم با هایون بود بعد از اون هر چقدر باهاش تماس گرفتم جواب نداد هیچ اثری از خودش و ماشینش توی شهر بوسان نیست حالا میخوام به تمام مراکز پلیس اطلاع بدم که دوربینای خیابونها رو چک کنن تا ببینن ماشین هایون از شهر خارج شده یا نه...
۶.۶k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.