پارت چهارم
وقتی رفتیم بخوابیم کل فکرم پیش رایا بود📿🗿
و سوتی که دادم گفتم بخورش(نانا چان اعلام حضور کن🌝🤦🏻♀️)
ولی اون انگار ذهن نورمن و اما رو خوند و گفت که به بچه ها کمک میکنه تا فرار کنن،،صبر کن... گفت فرار کنن...بچه ها..پس خودش چی؟.. حتمن جمع بسته(ری که داره خودش رو قانع میکنه🗿📿🌝🤦🏻♀️🤏) من نمیزارم کسی بمیره نه رایا نه اما نه نورمن همه زنده میمونن
*ری تو همین فکر ها بود که خابش برد. اوخیییی بچمممم🤧❤️🩹*
*ری دست رایا رو گرفت و گفت بخورش* یهو این خواب رو دید و پرید از خواب و کلشو کوبوند ب تخت😂🗿🤧 این منم وقتی راجب احساساتم /خودم با یکی حرف میزنم وقتی دارم میخوابم مغزم اونارو پلی میکنه 🗿💔😂😂*
ری در ذهنننن:
- خداااااا چهههه گوهی بود خوردمممم😂😂😂
صب میشه و میره بیرون
یهو رایا رو میبینه:/ که اما باهاش گرم گرفته و داره سعی میکنه دیشب رو فراموش کنن 🙂🫂
اوک پارت بعدی میدم،اگه نخواین نمیدم*منظورم پارته*
و سوتی که دادم گفتم بخورش(نانا چان اعلام حضور کن🌝🤦🏻♀️)
ولی اون انگار ذهن نورمن و اما رو خوند و گفت که به بچه ها کمک میکنه تا فرار کنن،،صبر کن... گفت فرار کنن...بچه ها..پس خودش چی؟.. حتمن جمع بسته(ری که داره خودش رو قانع میکنه🗿📿🌝🤦🏻♀️🤏) من نمیزارم کسی بمیره نه رایا نه اما نه نورمن همه زنده میمونن
*ری تو همین فکر ها بود که خابش برد. اوخیییی بچمممم🤧❤️🩹*
*ری دست رایا رو گرفت و گفت بخورش* یهو این خواب رو دید و پرید از خواب و کلشو کوبوند ب تخت😂🗿🤧 این منم وقتی راجب احساساتم /خودم با یکی حرف میزنم وقتی دارم میخوابم مغزم اونارو پلی میکنه 🗿💔😂😂*
ری در ذهنننن:
- خداااااا چهههه گوهی بود خوردمممم😂😂😂
صب میشه و میره بیرون
یهو رایا رو میبینه:/ که اما باهاش گرم گرفته و داره سعی میکنه دیشب رو فراموش کنن 🙂🫂
اوک پارت بعدی میدم،اگه نخواین نمیدم*منظورم پارته*
۷۷۹
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.