دوپارتی شوتو
اندر ذهن شوتو
ها نگرانمه یعنی هنوز شانس دارم
شوتو دستی به چشماش میکشه و میگه اره خوبم اریگاتو
میریم اونجا که شوتو و ا/ت رفتن پارک
ا/ت:تودوروکی سان؟چرا گفتین بیام اینجا؟چرا اون موقع بغض کرده بودین؟
شوتو:ف/ت سان یه چیزی می پرسم لطفا راستش رو بهم بگین....از من بدتون میاد؟
*سرش رو اورد بالا و باچشمای توله سگی به ا/ت نگاه کرد
ا/ت که از این سوال جا خورده بود با صدای متعجب گفت:
نه معلومه که نه کی همیچین چیزی گفته؟
شوتو :ولی چرا هی ازم دور میشید هی می خوام باهاتون حرف بزنم شما هی میرید و به من جواب سر بالا میدید
اگه از من بدتون نمیاد چرا هی دور میشید
* دوباره سرش رو انداخت پایین این سری دیگه چند قطره اشک ریخت
ا/ت :ازتون دور میشم چون هروقت پیشتم هوا خیلی گرم میشه ، صورتم سرخ میشه و لکنت میگیرم
شوتو:چرا باید وقتی پیشه منی همیچین اتفاقی بیوفته مشکل از منه کاری کردم که این جوری شده؟(بچم زیادی نفهمه)
شما با این اون ور کردن سرتون حرفش رو رد کردید
ا/ت: .....چون از شما خوشم میاد ..مج..مجبور نیستید که حستون دوطرفه... باشه
شوتو چند ثانیه طول کشید تا حرفای ا/ت رو درک کنه ولی بعد با تعجب سرش رو اورد بالا گفت:
ا ا الان جدی بودی؟
ا/ت با سر تایید کرد
شوتو یه لبخند کاوایی که دل هر دختر رو اب می کنه زد و گفت
هیچ اجباری نیست من هم الانشم خیلی دوست دارم
ا.ت بعد از شنیدن این حرف شوتو بغضی کرد و گفت:واقعا!
همون لحظه شوتو بغلش کرد و گفت:معلومه!
پایان.
ها نگرانمه یعنی هنوز شانس دارم
شوتو دستی به چشماش میکشه و میگه اره خوبم اریگاتو
میریم اونجا که شوتو و ا/ت رفتن پارک
ا/ت:تودوروکی سان؟چرا گفتین بیام اینجا؟چرا اون موقع بغض کرده بودین؟
شوتو:ف/ت سان یه چیزی می پرسم لطفا راستش رو بهم بگین....از من بدتون میاد؟
*سرش رو اورد بالا و باچشمای توله سگی به ا/ت نگاه کرد
ا/ت که از این سوال جا خورده بود با صدای متعجب گفت:
نه معلومه که نه کی همیچین چیزی گفته؟
شوتو :ولی چرا هی ازم دور میشید هی می خوام باهاتون حرف بزنم شما هی میرید و به من جواب سر بالا میدید
اگه از من بدتون نمیاد چرا هی دور میشید
* دوباره سرش رو انداخت پایین این سری دیگه چند قطره اشک ریخت
ا/ت :ازتون دور میشم چون هروقت پیشتم هوا خیلی گرم میشه ، صورتم سرخ میشه و لکنت میگیرم
شوتو:چرا باید وقتی پیشه منی همیچین اتفاقی بیوفته مشکل از منه کاری کردم که این جوری شده؟(بچم زیادی نفهمه)
شما با این اون ور کردن سرتون حرفش رو رد کردید
ا/ت: .....چون از شما خوشم میاد ..مج..مجبور نیستید که حستون دوطرفه... باشه
شوتو چند ثانیه طول کشید تا حرفای ا/ت رو درک کنه ولی بعد با تعجب سرش رو اورد بالا گفت:
ا ا الان جدی بودی؟
ا/ت با سر تایید کرد
شوتو یه لبخند کاوایی که دل هر دختر رو اب می کنه زد و گفت
هیچ اجباری نیست من هم الانشم خیلی دوست دارم
ا.ت بعد از شنیدن این حرف شوتو بغضی کرد و گفت:واقعا!
همون لحظه شوتو بغلش کرد و گفت:معلومه!
پایان.
۵.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.