رمان غریبه ترین آشنا 💕🔗
part:11
دیانا: با امیر چندتا مغازه رو گشتیم هیچی رو انتخاب نکردم
دیانا: تا اینکه بلخره یه مغازه اون ساعتی رو که می خواستم داشت و خریدم
امیر: دیانا من می رم یه جایی الان برمیگردم جایی نری
دیانا: باشهه
چند دقیقه بعد:
امیر: برگشتم بیا بریم یه چیزی بخوریم
دیانا: عه اومدی باشه
امیر: من یه شیک توت فرنگی میخورم
دیانا: منم یه شیک میخورم
امیر: این مال توعه
دیانا: من؟ چرا زحمت کشیدی به مناسبت چیه؟
امیر: دیانا چند وقتیه می خوام چیزی رو بهت بگم
دیانا: چی
امیر: ازت خوشم میاد ، میدونم جای خوبی نیس و زمانی خوبی
نیست اینو میگم ولی حس میکنم نباشی زندگی برای من سخته
دیانا: خشکم زد و چیزی نگفتم
امیر: ببخشید که معذبت کردم
دیانا: سرمو پایین انداختم
دیانا: وقتی اومدم خونه کادوی امیرو باز کردم و دیدم....
°• برای ادامه ی پارت پیج مارو فالو کنید •° 🫀🔗
و منتظر پارت بعدی باشینن:)
دیانا: با امیر چندتا مغازه رو گشتیم هیچی رو انتخاب نکردم
دیانا: تا اینکه بلخره یه مغازه اون ساعتی رو که می خواستم داشت و خریدم
امیر: دیانا من می رم یه جایی الان برمیگردم جایی نری
دیانا: باشهه
چند دقیقه بعد:
امیر: برگشتم بیا بریم یه چیزی بخوریم
دیانا: عه اومدی باشه
امیر: من یه شیک توت فرنگی میخورم
دیانا: منم یه شیک میخورم
امیر: این مال توعه
دیانا: من؟ چرا زحمت کشیدی به مناسبت چیه؟
امیر: دیانا چند وقتیه می خوام چیزی رو بهت بگم
دیانا: چی
امیر: ازت خوشم میاد ، میدونم جای خوبی نیس و زمانی خوبی
نیست اینو میگم ولی حس میکنم نباشی زندگی برای من سخته
دیانا: خشکم زد و چیزی نگفتم
امیر: ببخشید که معذبت کردم
دیانا: سرمو پایین انداختم
دیانا: وقتی اومدم خونه کادوی امیرو باز کردم و دیدم....
°• برای ادامه ی پارت پیج مارو فالو کنید •° 🫀🔗
و منتظر پارت بعدی باشینن:)
۸.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.