وقتی میاید ایران p⁸

ایکبیری
* بلو
& بیاین پایین
* چشمممم
..............‌‌‌‌‌‌‌‌....
خوب پاشید بریم
+باشههه
پرش زمانی به پایین
* سیلام شوهرم [پرید بگلش ]
& سلام عچقم
* شوهرم ایندفعه دختر خاله امینا هم میان
&سلام خوشبختم
+_ماهم همینطور
*بریم دیه
& حیحی....باشه
ویو ا.ت
خلاصه این دوتا خیلی نچسب بودن و تموم راه و چندش بازی درآوردن و یونگیم که طبق معمول داشت خواب هفت پادشاه نارنگی میدید و من و عین کوالا بغل کرده بود
پرش زمانی به شهر بازی
+یونگییییییییییییییییی
_ وای چیشدهههه تصادف کردسم جنگ شده چی شدهههههههههه
+هیچی بیدار شو
_فقط امروز برسیم خونه
+مامان بابام هستن
_ میریم هتل
+بابام اجازه نمیده
+حداقل باید دو روز پیششون بخوابیم
_.خو به عنم
_ نمیتونی از دست من فرار کنی
_راستی اومدیم شهر بازی زود باش برو باز کن
+نمیخوام
_پدصگ وا مونده منم باهات میام
+ خو الان میام
_ زود باشیننننننننن
لایک ۴۰
کامنت ۲۰
شما شرطی رو نرسونید واسه من فرقی نمیکنه فقط نمی نویسم