p5🍷..خون اشام شب
ناگهان صدای سرفه ای شنیدیم
سریع به سمت اتاق جیمین رفتیم و تهیونگم بیدار شده بود
ا/ت:چشمامو باز کردم من....زندم😟😪😞به صورتم سیلی زدم اره ولی این غیر ممکنه ...تنگی نفس بهم دست داده بود درست نمیتونستم نفس بکشم...ناگهان متوجه حضور ۳نفر توی اتاق شدم....وسطای سرفه گفتم :ش..ما.. کی هستین؟
شوگا:تو رو رو صخره بی هوش پیدا کردم و اوردم اینجا تا منو الان کنم
متوجه شدم صورتش داره سیاه میشه... کنارش رو تخت نشستم..خوبید خانم؟
ا/ت:ن..می..تو.نم نفس بکشم...حس خفگی بهم دست میداد
سرم گیج میرفت طوری که فکر میکردم کل اتاق داره دور سرم میگرده..
شوگا بهم یه لیوان آب داد ...ولی وقتی خواستم لیوان رو دستم بگیرم کنترلم رو از دست دادم و آبش رو تخت ریخت....نیاز به اکسیژن داشتم طوری که دستان میلرزید ....شوگا:نمیدونستم چیکار باید بکنم ...تنها چیزی که فهمیدم این بود که بیهوش تو بغلم افتاد...
تهیونگ:باید ببریمش بیمارستان
جیمین:ولی چطور؟شما خون آشامید من هم یه مافیا در هر صورت گیر می افتیم..
تهیونگ رفت و یه ماسک به صورتش زد ...(عکس تهیونگ)
من میبرمش اینطور نمیشناسنم.جیمین کولش کن بیار سمت ماشین من ماشینو روشن میکنم
جیمین:وقتی خواستم کولش کنم چیییی!اینکه ...😧
شوگا:میشناسیش؟؟
جیمین:اون رئیس یه باند مافیا بود سال پیش به ما حمله کرده بودن جلوی چشمم به قلبش تیر خورد.. اسمش ا/ته...یعنی چطور ممکنه
شوگا و تهیونگ:😳😳
جیمین:مشکلی نیس ببرینش بیمارستان ببینم چی میشه همه چی پیچ در پیچه😑
کولش کردم و گزاشتمش تو ماشین..
تهیونگ :به بیمارستان رسیدم و ا/ت رو سریع بستری کردن و بهش تنفس مصنوعی دادن...دکتر از اتاق بیرون اومد
دکتر:شما برادرشید درسته؟
تهیونگ:نه چطور؟
دکتر:من اون دخترو قبلا دیدم...چشماش قرمزه ..و عجیبیه
از اونجایی که چشمای شمام قرمز بود فکر کردم برادرشید😊
تهیونگ:هاا چیی...اهان بله من برادرشم😬😑
پرستار :خب ایشون قبلا خیلی زخمی شده بودن و یه آقایی اونو به بیمارستان اورد...من به ایشون گفتم که مشکل تنفسی دارن....و بهشون کار سخت ندن وبهشون اضطراب ندن ولی مثل اینکه رعایت نکردن ..لطفا شما کمی رعایت کنید
تهیونگ: اهان بله حتما
دکتر:تا دوروز بستری میشن تا حالشو مصادف شه بعد مرخص میشن
تهیونگ:ممنون
دکتر اونجا رو ترک کرد .. روی یکی از نیمکتها نشسستم...چی گفت؟اون چشماش قرمزه! یعنی اونم یه خون اشامه؟!گفت قبلا خیلی زخمی شده بود جیمین گفت که اون دخترو کشته بود پس یعنی یکی اونو به بیمارستان آورده و مداوا شده
۱ روز بعد
پرستار: آقا بیمارتون به هوش اومدن
تهیونگ:وارد شدم...بهتری؟!
ا/ت:ازتون ممنونم منو به بیمارستان رسوندید
تهیونگ:خواهش ..
۲ساعت بینمون حرفی رد و بدل نشد..
شرط پارت بعد :۲۰لایک♣️نظرتون رو راجب چند پارتیم بگید 😁
سریع به سمت اتاق جیمین رفتیم و تهیونگم بیدار شده بود
ا/ت:چشمامو باز کردم من....زندم😟😪😞به صورتم سیلی زدم اره ولی این غیر ممکنه ...تنگی نفس بهم دست داده بود درست نمیتونستم نفس بکشم...ناگهان متوجه حضور ۳نفر توی اتاق شدم....وسطای سرفه گفتم :ش..ما.. کی هستین؟
شوگا:تو رو رو صخره بی هوش پیدا کردم و اوردم اینجا تا منو الان کنم
متوجه شدم صورتش داره سیاه میشه... کنارش رو تخت نشستم..خوبید خانم؟
ا/ت:ن..می..تو.نم نفس بکشم...حس خفگی بهم دست میداد
سرم گیج میرفت طوری که فکر میکردم کل اتاق داره دور سرم میگرده..
شوگا بهم یه لیوان آب داد ...ولی وقتی خواستم لیوان رو دستم بگیرم کنترلم رو از دست دادم و آبش رو تخت ریخت....نیاز به اکسیژن داشتم طوری که دستان میلرزید ....شوگا:نمیدونستم چیکار باید بکنم ...تنها چیزی که فهمیدم این بود که بیهوش تو بغلم افتاد...
تهیونگ:باید ببریمش بیمارستان
جیمین:ولی چطور؟شما خون آشامید من هم یه مافیا در هر صورت گیر می افتیم..
تهیونگ رفت و یه ماسک به صورتش زد ...(عکس تهیونگ)
من میبرمش اینطور نمیشناسنم.جیمین کولش کن بیار سمت ماشین من ماشینو روشن میکنم
جیمین:وقتی خواستم کولش کنم چیییی!اینکه ...😧
شوگا:میشناسیش؟؟
جیمین:اون رئیس یه باند مافیا بود سال پیش به ما حمله کرده بودن جلوی چشمم به قلبش تیر خورد.. اسمش ا/ته...یعنی چطور ممکنه
شوگا و تهیونگ:😳😳
جیمین:مشکلی نیس ببرینش بیمارستان ببینم چی میشه همه چی پیچ در پیچه😑
کولش کردم و گزاشتمش تو ماشین..
تهیونگ :به بیمارستان رسیدم و ا/ت رو سریع بستری کردن و بهش تنفس مصنوعی دادن...دکتر از اتاق بیرون اومد
دکتر:شما برادرشید درسته؟
تهیونگ:نه چطور؟
دکتر:من اون دخترو قبلا دیدم...چشماش قرمزه ..و عجیبیه
از اونجایی که چشمای شمام قرمز بود فکر کردم برادرشید😊
تهیونگ:هاا چیی...اهان بله من برادرشم😬😑
پرستار :خب ایشون قبلا خیلی زخمی شده بودن و یه آقایی اونو به بیمارستان اورد...من به ایشون گفتم که مشکل تنفسی دارن....و بهشون کار سخت ندن وبهشون اضطراب ندن ولی مثل اینکه رعایت نکردن ..لطفا شما کمی رعایت کنید
تهیونگ: اهان بله حتما
دکتر:تا دوروز بستری میشن تا حالشو مصادف شه بعد مرخص میشن
تهیونگ:ممنون
دکتر اونجا رو ترک کرد .. روی یکی از نیمکتها نشسستم...چی گفت؟اون چشماش قرمزه! یعنی اونم یه خون اشامه؟!گفت قبلا خیلی زخمی شده بود جیمین گفت که اون دخترو کشته بود پس یعنی یکی اونو به بیمارستان آورده و مداوا شده
۱ روز بعد
پرستار: آقا بیمارتون به هوش اومدن
تهیونگ:وارد شدم...بهتری؟!
ا/ت:ازتون ممنونم منو به بیمارستان رسوندید
تهیونگ:خواهش ..
۲ساعت بینمون حرفی رد و بدل نشد..
شرط پارت بعد :۲۰لایک♣️نظرتون رو راجب چند پارتیم بگید 😁
۱۷.۰k
۲۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.