وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟗❦
استاد=بچه ها یه دانشجوی انتقالی از آمریکا داریم ، لطفاً خودتو معرفی کن
پسره خیلی خشک و بی احساس اومد جلو و گفت
یونگی=سلام ،من مین یونگی هستم
بعد خیلی عصبی انگار که حوصله نداشته باشه اومد و کنار من نشست .
خودمو کشیدم کنار که همون لحظه کوک وارد شد .
استاد=کوک تاخیری خوردی
کوک=ببخشید استاد جای پارک نبود
استاد=برو بشین
میخواست بیاد کنار من بشینه اما دید یونگی نشسته کنارم ،ببخشیدی زیر لب گفتم که چشمکی زد و آروم گفت من میرم اونجا میشینم و رفت کنار یه همکلاسیمون نشست که فکر کنم اسمش لورا بود ،اره لورا
استاد=خب صفحه ی 97 رو باز کنید .
یونگی کتابشو برداشت و خیلی جدی سرشو گذاشت رو کتاب و چشاشو بست .
استاد همینطوری داشت توضیح میداد و یونگی از توضیح استاد ایراد میگرفت که اعصابم خورد شد و گفتم
ا.ت=ببخشید میشه ساکت باشید؟میخوام حرفای استاد رو بشنوم .
یونگی=هوم؟خب بشنو من چیکار تو دارم
ا.ت=خب وقتی حرف میزنی حواسم پرت میشه
یونگی=اون دیگه مشکل خودته من که با تو حرف نمیزنم .
ا.ت=چرا اومدی کنار من نشستی ؟
یونگی=چون از اینجا خوشم اومد
ا.ت=وایییی ،مثل همه ی پسر های رو مخی ،
نمیشه فقط حرف نزنی ؟چیز دیگه ای ازت نمیخوام .
یونگی=توهم مثل همه ی دختر های رو مخ دیگه ای ،گفتم که مشکل خودته
استاد=ا.ت و یونگی ،چخبره اونجا ؟
ا.ت=هیچی استاد ببخشید
استاد=سکوت رو رعایت کنید
یونگی=پس چرا نگفتی من حواستو پرت کردم ؟هوم ؟
ا.ت=چون مهربونم و نخواستم روز اول دانشگاه جلو آدم و آدم ضایع بشی
استاد=ا.ت و یونگی ،همین الان برید بیرون
ا.ت=اما استاد.......
استاد=بیرون
کیفم و برداشتم و یونگی هم خیلی
بی احساس کیفشو برداشت و رفتیم بیرون از کلاس و تو حیاط نشستیم
ا.ت=همش تقصیر توعه فقط نمیتونستی ساکت شی ؟
یونگی=از خداتم باشه که از اون کلاس مسخره نجاتت دادم .
ا.ت=مسخره ؟ واقعا ؟
یونگی=آره مسخره بود ،همه ی اینارو تو یه روز تو آمریکا یاد میدن ،چه دلیل داره واسه توضیح یه چیزی اینقدر لفت بده ؟
ا.ت=تو رفتی آمریکا ،من که نرفتم ،باید تو کلاسا شرکت کنم تا بتونم به اندازه ی تو که رفتی آمریکا موفق باشم .
یونگی=تلاش نکن در هر صورت مثل من نمیشی
ا.ت=هاهاها ،حالا اینجا چرا باز نشستی کنارم ؟
یونگی=نمیبینی بقیه ی جاها آفتابه ؟گرمه
ا.ت=اوه ببخشید
بدون اینکه چیزی بگه چشاشو بست تا بخوابه که گفتم ...
پسره خیلی خشک و بی احساس اومد جلو و گفت
یونگی=سلام ،من مین یونگی هستم
بعد خیلی عصبی انگار که حوصله نداشته باشه اومد و کنار من نشست .
خودمو کشیدم کنار که همون لحظه کوک وارد شد .
استاد=کوک تاخیری خوردی
کوک=ببخشید استاد جای پارک نبود
استاد=برو بشین
میخواست بیاد کنار من بشینه اما دید یونگی نشسته کنارم ،ببخشیدی زیر لب گفتم که چشمکی زد و آروم گفت من میرم اونجا میشینم و رفت کنار یه همکلاسیمون نشست که فکر کنم اسمش لورا بود ،اره لورا
استاد=خب صفحه ی 97 رو باز کنید .
یونگی کتابشو برداشت و خیلی جدی سرشو گذاشت رو کتاب و چشاشو بست .
استاد همینطوری داشت توضیح میداد و یونگی از توضیح استاد ایراد میگرفت که اعصابم خورد شد و گفتم
ا.ت=ببخشید میشه ساکت باشید؟میخوام حرفای استاد رو بشنوم .
یونگی=هوم؟خب بشنو من چیکار تو دارم
ا.ت=خب وقتی حرف میزنی حواسم پرت میشه
یونگی=اون دیگه مشکل خودته من که با تو حرف نمیزنم .
ا.ت=چرا اومدی کنار من نشستی ؟
یونگی=چون از اینجا خوشم اومد
ا.ت=وایییی ،مثل همه ی پسر های رو مخی ،
نمیشه فقط حرف نزنی ؟چیز دیگه ای ازت نمیخوام .
یونگی=توهم مثل همه ی دختر های رو مخ دیگه ای ،گفتم که مشکل خودته
استاد=ا.ت و یونگی ،چخبره اونجا ؟
ا.ت=هیچی استاد ببخشید
استاد=سکوت رو رعایت کنید
یونگی=پس چرا نگفتی من حواستو پرت کردم ؟هوم ؟
ا.ت=چون مهربونم و نخواستم روز اول دانشگاه جلو آدم و آدم ضایع بشی
استاد=ا.ت و یونگی ،همین الان برید بیرون
ا.ت=اما استاد.......
استاد=بیرون
کیفم و برداشتم و یونگی هم خیلی
بی احساس کیفشو برداشت و رفتیم بیرون از کلاس و تو حیاط نشستیم
ا.ت=همش تقصیر توعه فقط نمیتونستی ساکت شی ؟
یونگی=از خداتم باشه که از اون کلاس مسخره نجاتت دادم .
ا.ت=مسخره ؟ واقعا ؟
یونگی=آره مسخره بود ،همه ی اینارو تو یه روز تو آمریکا یاد میدن ،چه دلیل داره واسه توضیح یه چیزی اینقدر لفت بده ؟
ا.ت=تو رفتی آمریکا ،من که نرفتم ،باید تو کلاسا شرکت کنم تا بتونم به اندازه ی تو که رفتی آمریکا موفق باشم .
یونگی=تلاش نکن در هر صورت مثل من نمیشی
ا.ت=هاهاها ،حالا اینجا چرا باز نشستی کنارم ؟
یونگی=نمیبینی بقیه ی جاها آفتابه ؟گرمه
ا.ت=اوه ببخشید
بدون اینکه چیزی بگه چشاشو بست تا بخوابه که گفتم ...
۵۵.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.