صبحونه تمام شد

صبحونه تمام شد
سانا من میرم موتور سواری
پشمکا ماهم میام
سانا اوکی
)(لباسه سانا اسلاید دو)
رفتن بیرون
سانا :من شوکولات میخام ناهویا جونم برام شوکولات بگیر🥺
ناهویا اخیییی نه
سویا گمشو خودم برات میگیرم
سانا اریگاتووووو😄
سویا از موتور میاد پایین میره سوپری و با کلی شکولات میاد
سانا🫠
سانا سویا رو بغل کرد
سانا ممنونننننن
ناهویا منم بغل کن
سانا باشه
ناهویا روهم بغل کرد
نویسنده اگر مراسم بغلتون تموم شد من ادامه رو بگم
سانا سویا ناهویا بگو
خب همه سواره موتور اشون شدن «سانا هم موتور داره»
ناهو کجا بریم
سویا نمیدونم
سانا بریم مغازه خرید کنیم برا ناهار
ناهویا:بریم
رفتن مغازه
توی مغازه
سویا: ناهویا یه چی بیار اینارو بریزیم توش
ناهویا اوکی
ناهویا میره سبد میاره البته با یه عروسکه خرگوشه کیوت
ناهویا :سانا اینو برات برداشتم
سانا عررررر چه کیوته
سویا این خوراکیارو بزار تو سبد
سانا خوراکیارو گذاشت تو سبد
ویو شب ساعت ۱۲
سویا فیلم ترسناک خوبه
ناهویا اره
میشینن خوراکی میخورن و فیلم میبینن
سانا ری اکشنی نشون نمیده
ناهویا خوابه
سویا از ترس زیره پتو تو بغله ساناس





تمام پارته بعد کی باشه؟