《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 70
نمیتونست چیزی بگه که با دادی که مادر جیمین زد چشماش روی هم فشار داد
م/جیمین : زود باش بگو درسته
ات : آره درسته
مادر جیمین نفس عمیقی از روی کلافگی کشید
م/جیمین : ما ترو به انوان عروسمون قبول کردیم چون فکر میکردیم از یه خانواده اسیل هستی
ات همینجور که نگاهش رو به زمين دوخته بود اشک توی چشماش جم شد نمیتونست چیزی بگه اصلا چیزی برای گفتن نداشت اگه اینو میفهمید که جیمین به خاطر اینکه اونو از دست پدرش نجات بده باهاش ازدواج کرده قتعن اجازه نمیداد که پيش جیمین بمونه نمیتونست الان که اینقدر به جیمین وابسته شده و دوستش داره بدون اون زندگی کنه
با فکرت به این چیزا اشک هاش گونه اش رو خیس کرد
با حرف مادر جیمین انگار دنیا روی سرش خراب شد و نگاه رو از زمین گرفت و با چشمای اشکی به مادر جیمین نگاه کرد
م/جیمین : باید از پسرم جدا بشی من نمیتونم دختری مثل تو رو کنار پسرم ببینم
اشک هاش رو پاک کرد و با بغضی که توی گلوش بود گفت
ات : منو جیمین عاشق هم هستیم من ازش جدا نمیشم
مادر جیمین عصبانیتاش پیشتر شد و با داد گفت
م/جیمین: تو یه هر*زه پیشتر نیستی اجازه نمیدم کنار پسرم که وارث این خانوادست بمونی
بغضی که توی گلوش بود رو قورت داد
ات : هر اسمی بخواهی میتونی روی من بزاری اما هیچ وقت از جیمین جدا نمیشم
م/جیمین: حق با کیونگ بود اون بهم گفته بود که این جوری رفتار میکنی
اگه ازش جدا نشی خودم پشيمونت میکنم
ات با اعتماد بنفس گفت
ات : هر کاری میخواهید بکونید نمیتونید منو از عشقم جدا کنید
م/جیمین:که اینطور
مادر جیمین خانم لی رو صدا زد که بعد از چند مین آومد
خانم لی: با من کاری داشتیم
م/جیمین : از این به بعد همه کارای خونه رو ات انجام میده
خانم لی با تعجب به ات و مادر جیمین نگاه میکرد
خانم لی : ولی ايشون عروس شما هستن
مادر جیمین با عصبانیت روبه خانم لی گفت
م/جیمین: هرکاری من گفتم انجام میده فهميدی اگه کوتاهی بکونی اخراجی فهميدی
خانم لی : باشه هرچی شما بگی
خانم لی بعد از گفتن این حرف از اوتاق خارج شد
م/جیمین : اگه کاری که بهت میگم رو انجام ندی دیگه نه بعنوان عروس بلکه بعنوان خدمتکار توی این خونه زندگی میکنی فهميدی
ات : هر کاری از دستون برمیاد انجام بدید من از عشقم دست نمیکشم
آک بعد از گفتن این حرف از اتاق خارج شد
و با اوتاقش خودش برگشت و روی تخت نشست
ات.....
هرچی میگفت سعی میکردم چیزی نگم چون درست میگفتی
ولی وقتی بهم گفت هر*زه و اینکه از جیمین جدا بشم خیلی عصبانی شدم هیچ وقت فکر نمیکردم عشقی که به جیمین دارم انقدر بهم قدرت بده که با اعتماد بنفس حرف بزنم همش تقسیر اون دوختر ست
چیکار کنم تا از شرش خلاص بشم
ادامه دارد
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 70
نمیتونست چیزی بگه که با دادی که مادر جیمین زد چشماش روی هم فشار داد
م/جیمین : زود باش بگو درسته
ات : آره درسته
مادر جیمین نفس عمیقی از روی کلافگی کشید
م/جیمین : ما ترو به انوان عروسمون قبول کردیم چون فکر میکردیم از یه خانواده اسیل هستی
ات همینجور که نگاهش رو به زمين دوخته بود اشک توی چشماش جم شد نمیتونست چیزی بگه اصلا چیزی برای گفتن نداشت اگه اینو میفهمید که جیمین به خاطر اینکه اونو از دست پدرش نجات بده باهاش ازدواج کرده قتعن اجازه نمیداد که پيش جیمین بمونه نمیتونست الان که اینقدر به جیمین وابسته شده و دوستش داره بدون اون زندگی کنه
با فکرت به این چیزا اشک هاش گونه اش رو خیس کرد
با حرف مادر جیمین انگار دنیا روی سرش خراب شد و نگاه رو از زمین گرفت و با چشمای اشکی به مادر جیمین نگاه کرد
م/جیمین : باید از پسرم جدا بشی من نمیتونم دختری مثل تو رو کنار پسرم ببینم
اشک هاش رو پاک کرد و با بغضی که توی گلوش بود گفت
ات : منو جیمین عاشق هم هستیم من ازش جدا نمیشم
مادر جیمین عصبانیتاش پیشتر شد و با داد گفت
م/جیمین: تو یه هر*زه پیشتر نیستی اجازه نمیدم کنار پسرم که وارث این خانوادست بمونی
بغضی که توی گلوش بود رو قورت داد
ات : هر اسمی بخواهی میتونی روی من بزاری اما هیچ وقت از جیمین جدا نمیشم
م/جیمین: حق با کیونگ بود اون بهم گفته بود که این جوری رفتار میکنی
اگه ازش جدا نشی خودم پشيمونت میکنم
ات با اعتماد بنفس گفت
ات : هر کاری میخواهید بکونید نمیتونید منو از عشقم جدا کنید
م/جیمین:که اینطور
مادر جیمین خانم لی رو صدا زد که بعد از چند مین آومد
خانم لی: با من کاری داشتیم
م/جیمین : از این به بعد همه کارای خونه رو ات انجام میده
خانم لی با تعجب به ات و مادر جیمین نگاه میکرد
خانم لی : ولی ايشون عروس شما هستن
مادر جیمین با عصبانیت روبه خانم لی گفت
م/جیمین: هرکاری من گفتم انجام میده فهميدی اگه کوتاهی بکونی اخراجی فهميدی
خانم لی : باشه هرچی شما بگی
خانم لی بعد از گفتن این حرف از اوتاق خارج شد
م/جیمین : اگه کاری که بهت میگم رو انجام ندی دیگه نه بعنوان عروس بلکه بعنوان خدمتکار توی این خونه زندگی میکنی فهميدی
ات : هر کاری از دستون برمیاد انجام بدید من از عشقم دست نمیکشم
آک بعد از گفتن این حرف از اتاق خارج شد
و با اوتاقش خودش برگشت و روی تخت نشست
ات.....
هرچی میگفت سعی میکردم چیزی نگم چون درست میگفتی
ولی وقتی بهم گفت هر*زه و اینکه از جیمین جدا بشم خیلی عصبانی شدم هیچ وقت فکر نمیکردم عشقی که به جیمین دارم انقدر بهم قدرت بده که با اعتماد بنفس حرف بزنم همش تقسیر اون دوختر ست
چیکار کنم تا از شرش خلاص بشم
ادامه دارد
https://wisgoon.com/mynhe
۳۲۵
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.