دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم
دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم
هوای جرعه ای از شعرهای تازه دم دارم
من امشب از ردیف و وزن، و از مصراع بیزارم
میان دفتر شعرم، فقط یک عـشق کم دارم
سکوت خفته ی شب را، به آه سینه بشکستم
که اندر سینه ی مجروح ، دردی صد رقم دارم
ندانستم که دل بندم بچشمان تو محکومم
به خود تا آمدم دیدم، قلبی متّهم دارم
محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم
من اندر کار و زار عشق هم ، خیل و "حَشَم" دارم
امانم ده شبی دیگر ، ای آقای عزرائیل
که در سر آرزوی وصل یاری محترم دارم
گره خوردست جان من به شهد خنده لیلا
من امشب حال روحانی به سان محتشم دارم..!
هوای جرعه ای از شعرهای تازه دم دارم
من امشب از ردیف و وزن، و از مصراع بیزارم
میان دفتر شعرم، فقط یک عـشق کم دارم
سکوت خفته ی شب را، به آه سینه بشکستم
که اندر سینه ی مجروح ، دردی صد رقم دارم
ندانستم که دل بندم بچشمان تو محکومم
به خود تا آمدم دیدم، قلبی متّهم دارم
محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم
من اندر کار و زار عشق هم ، خیل و "حَشَم" دارم
امانم ده شبی دیگر ، ای آقای عزرائیل
که در سر آرزوی وصل یاری محترم دارم
گره خوردست جان من به شهد خنده لیلا
من امشب حال روحانی به سان محتشم دارم..!
۱.۹k
۱۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.