۶۴
کوک
لعنت به این زندگی ایشششش گوشیمو خاموش کردم
و به صفحه مانیتور خیره بودم
چیکار کنم لعنت بهت جانگ گوشیمو باز کردم شروع کردم به نوشتن « من بهت گفتم حقیقتو بازم باور نکردی زود بگو اون دختره کجاست !»
وقتی پیامو ارسال کردم یه دقیقه نشد که جواب داد
جانگ«اون دختر فکر کنم این اسم داره کیم هانور یا بهتر بگم
دوست دخترت
دختری که با زور باهاش وارد راب*طه شدی و حام*لش کردی
داداشش خبر داره ؟
کوک وقتی اینو خوند عصبی شد دیگه زده بود به سیم آخر
گوشیشو پرت کرد که خورد به دیوار
میز رو هول داد افتاد زمین هرچی روی میز بود افتاد کف زمین
خیلی عصبی بود گلدونی که کنار میز بود بلند کرد و زد به شیشه که باعثه شکستنه شیشه شد و گلدون افتاد پایین
کوک قطر اشکی از چشمامش افتاد
کی فکرشو میکرد یه روی جئون جانگکوک برای یه دختری گریه کنه
کوک با صدای بلند گفت
کوک:اون دختره رویاهام با زور پیداش کردم و الان دستی دستی دادمش به دشمنم شیبالللللللللللل
در همین هین در باز شد
کسی نبود جز تهیونگ
تهیونگ با دیدنه این وضع نگران شد و به سمت کوک رفت و دستشو گرفت
ولی کوک پستش زد
کوک:بهم دست نزن (گریه
تهیونگ:چی شده کوک.
کوک:ته من چیکار کنم
تهیونگ:چی شدهههه(عربده ⚠️خطری شد
کوک:دختری که دوستش داشتمو راحت دادم دسته دشمنم
چیکار کنم بهم گفته میرم همچین به داداش میگم ولی دادشش اگر بهفمه از دستم خیلی ناراحت میشه
ته:حالا کی هس
کوک:تو نمیشناسیش
ته:اوکی بهم نگو ولی بین با خودت چیکار کردی به نظرت با این کارا درست میشه ؟
کوک؛ن
ته:حالا دشمنت کی ؟؟نکنه جانگ هست
لعنت به این زندگی ایشششش گوشیمو خاموش کردم
و به صفحه مانیتور خیره بودم
چیکار کنم لعنت بهت جانگ گوشیمو باز کردم شروع کردم به نوشتن « من بهت گفتم حقیقتو بازم باور نکردی زود بگو اون دختره کجاست !»
وقتی پیامو ارسال کردم یه دقیقه نشد که جواب داد
جانگ«اون دختر فکر کنم این اسم داره کیم هانور یا بهتر بگم
دوست دخترت
دختری که با زور باهاش وارد راب*طه شدی و حام*لش کردی
داداشش خبر داره ؟
کوک وقتی اینو خوند عصبی شد دیگه زده بود به سیم آخر
گوشیشو پرت کرد که خورد به دیوار
میز رو هول داد افتاد زمین هرچی روی میز بود افتاد کف زمین
خیلی عصبی بود گلدونی که کنار میز بود بلند کرد و زد به شیشه که باعثه شکستنه شیشه شد و گلدون افتاد پایین
کوک قطر اشکی از چشمامش افتاد
کی فکرشو میکرد یه روی جئون جانگکوک برای یه دختری گریه کنه
کوک با صدای بلند گفت
کوک:اون دختره رویاهام با زور پیداش کردم و الان دستی دستی دادمش به دشمنم شیبالللللللللللل
در همین هین در باز شد
کسی نبود جز تهیونگ
تهیونگ با دیدنه این وضع نگران شد و به سمت کوک رفت و دستشو گرفت
ولی کوک پستش زد
کوک:بهم دست نزن (گریه
تهیونگ:چی شده کوک.
کوک:ته من چیکار کنم
تهیونگ:چی شدهههه(عربده ⚠️خطری شد
کوک:دختری که دوستش داشتمو راحت دادم دسته دشمنم
چیکار کنم بهم گفته میرم همچین به داداش میگم ولی دادشش اگر بهفمه از دستم خیلی ناراحت میشه
ته:حالا کی هس
کوک:تو نمیشناسیش
ته:اوکی بهم نگو ولی بین با خودت چیکار کردی به نظرت با این کارا درست میشه ؟
کوک؛ن
ته:حالا دشمنت کی ؟؟نکنه جانگ هست
۱۶.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.