زندگی دوباره ی من :۱۱
روز عروسی:
^ هیوری تو این لباس خیلی قشنگ شدی
♡ آریگاتو دانا ساما ( شوهر )
• آیری چان بیا بریم .. گرفتن دست آیری ..
☆ باشه . (عکس لباس هاشون اس ۱ و ۲)
☆( توذهن )به همراه داماد ها وارد عروسی شدیم میکو و آمه هم اونجا بودن فکنم چند وقت دیگه هم نوبت اونا باشه 😊
♡ داناساما باورم نمیشه واقعا داریم ازدواج میکنیم ؟
^آره باید باورت بشه وگرنه شاید ۹ ماه بعد از عروسی بچه ی اولمون بدنیا بیادا
♡لطفا این حرفو نزن
^پس اسمم رو صدا بزن
♡چی نمیتونم
^ نمیدونستم انقدر دلت بچه میخواد
♡ با..باشه یو یویچیرو
^ افرین حالا میفته واسه چند وقت دیگه
• هنوزم نمیدونم کار درستی بود که عروسی رو دونفره گرفتیم من میخواستم ستاره ی مجلس فقط ما باشیم ☆خوب الان نمیتونیم کاریش کنیم دیگه لطفا این قیافه رو نگیر سرورم
• پس تو اسمم رو بگو
☆ جان ؟
• آره دیگه تو از همون اول سرورم صدام میزدی
☆ من که نمیتونم سرورم رو چیز دیگه ای صدا کنم
• بگو مویچیرو
☆ های مویچیرو ساما (با یه حالت سرخ )
• صورتت سرخ شده
☆( بیشتر سرخ شدن) .. سرور.. یعنی مویچیرو ساما من سرخ نشدم ..
•( بوسیدن گونه ).. پرنسس زیبای من ..
☆ (گوجه رسیده شد این کاربر) 😂
♡ اوا آیری مرد ..
^ گرفتن چونه ی هیوری .. به من نگاه کن
♡ اوه باشه ..
^ کاوایی..
♡ (سرخ شدن )..ممنون..
^ (بوسیدن هیوری ..)
♡ اههههه.. یویچیرو .. نباید همینطوری یهویی ببوسیم .. (سرخ شدن ..)
^ چشم فرشته خانم
☆خوب زمانی که رفتیم اونجاعاقد ختبه ی یوری چان و یویچیرو رو خوند و اونا همو بوسیدند . بعد از اونا نوبت ما بود چون مویچیرو پرنس دومه دیگه خوب حالا وللش عاقد :(بعد از یکم زر زدن) 《 دوشیزه ایری آیا وکیلم شما را همسر پرنس دوم کشورمون بدونم 》
☆با اجازه ی بزرگتر ها بله 😊 خوب حالا وقت بوس بود و من داشتم میمردم ( از خجالت ) که موچیرو گفت :همه چشاتونو ببندین بجز شما دوتا (یوری و یویچیرو ) که به عنوان شاهد باشید و وقتی همه چشاشونوبستن اون منو بوسید و وقتی تموم شد گفت چشاشونو باز کنن و اونا هم گفتن که ما همو بوسیدیم.
بعد عروسی:
ویوی راوی)
...هیوری و آیری رفتن خونه هاشون
..فردا صبح وسایلشون رو جمع کردن و به ملورا رفتن تا زندگیشون رو با آن دو شروع کنند
♡ وای ملورا خیلی قشنگه ..
☆ ببینم اون قصر .. جایی هست که قراره توش زندگی کنیم ؟
♡ وای چه بزرگه ...(از کالسکه پیاده شدن )و مویچیرو و یویچیرو منتظرشون بودن ..هر کدام دست همسر های خود را گرفتن و رفتن در باغ قدم زدن
♡ یویچیرو تو پرنس اولی پس من قراره ملکه آینده باشم ؟
^ البته اگه بچمون پسر بشه
♡ (سرخ شدن) .. حالا الان یکم برا این کار ها زوده ..🤭
☆ مویچیرو تو دوست داری بچت دختر باشه یا پسر ؟
• (سرخ شدن ).. دختر ..
☆ امم که اینطور ....
(پایان این پارت برای پارت بعد تعدادلایک۵)
^ هیوری تو این لباس خیلی قشنگ شدی
♡ آریگاتو دانا ساما ( شوهر )
• آیری چان بیا بریم .. گرفتن دست آیری ..
☆ باشه . (عکس لباس هاشون اس ۱ و ۲)
☆( توذهن )به همراه داماد ها وارد عروسی شدیم میکو و آمه هم اونجا بودن فکنم چند وقت دیگه هم نوبت اونا باشه 😊
♡ داناساما باورم نمیشه واقعا داریم ازدواج میکنیم ؟
^آره باید باورت بشه وگرنه شاید ۹ ماه بعد از عروسی بچه ی اولمون بدنیا بیادا
♡لطفا این حرفو نزن
^پس اسمم رو صدا بزن
♡چی نمیتونم
^ نمیدونستم انقدر دلت بچه میخواد
♡ با..باشه یو یویچیرو
^ افرین حالا میفته واسه چند وقت دیگه
• هنوزم نمیدونم کار درستی بود که عروسی رو دونفره گرفتیم من میخواستم ستاره ی مجلس فقط ما باشیم ☆خوب الان نمیتونیم کاریش کنیم دیگه لطفا این قیافه رو نگیر سرورم
• پس تو اسمم رو بگو
☆ جان ؟
• آره دیگه تو از همون اول سرورم صدام میزدی
☆ من که نمیتونم سرورم رو چیز دیگه ای صدا کنم
• بگو مویچیرو
☆ های مویچیرو ساما (با یه حالت سرخ )
• صورتت سرخ شده
☆( بیشتر سرخ شدن) .. سرور.. یعنی مویچیرو ساما من سرخ نشدم ..
•( بوسیدن گونه ).. پرنسس زیبای من ..
☆ (گوجه رسیده شد این کاربر) 😂
♡ اوا آیری مرد ..
^ گرفتن چونه ی هیوری .. به من نگاه کن
♡ اوه باشه ..
^ کاوایی..
♡ (سرخ شدن )..ممنون..
^ (بوسیدن هیوری ..)
♡ اههههه.. یویچیرو .. نباید همینطوری یهویی ببوسیم .. (سرخ شدن ..)
^ چشم فرشته خانم
☆خوب زمانی که رفتیم اونجاعاقد ختبه ی یوری چان و یویچیرو رو خوند و اونا همو بوسیدند . بعد از اونا نوبت ما بود چون مویچیرو پرنس دومه دیگه خوب حالا وللش عاقد :(بعد از یکم زر زدن) 《 دوشیزه ایری آیا وکیلم شما را همسر پرنس دوم کشورمون بدونم 》
☆با اجازه ی بزرگتر ها بله 😊 خوب حالا وقت بوس بود و من داشتم میمردم ( از خجالت ) که موچیرو گفت :همه چشاتونو ببندین بجز شما دوتا (یوری و یویچیرو ) که به عنوان شاهد باشید و وقتی همه چشاشونوبستن اون منو بوسید و وقتی تموم شد گفت چشاشونو باز کنن و اونا هم گفتن که ما همو بوسیدیم.
بعد عروسی:
ویوی راوی)
...هیوری و آیری رفتن خونه هاشون
..فردا صبح وسایلشون رو جمع کردن و به ملورا رفتن تا زندگیشون رو با آن دو شروع کنند
♡ وای ملورا خیلی قشنگه ..
☆ ببینم اون قصر .. جایی هست که قراره توش زندگی کنیم ؟
♡ وای چه بزرگه ...(از کالسکه پیاده شدن )و مویچیرو و یویچیرو منتظرشون بودن ..هر کدام دست همسر های خود را گرفتن و رفتن در باغ قدم زدن
♡ یویچیرو تو پرنس اولی پس من قراره ملکه آینده باشم ؟
^ البته اگه بچمون پسر بشه
♡ (سرخ شدن) .. حالا الان یکم برا این کار ها زوده ..🤭
☆ مویچیرو تو دوست داری بچت دختر باشه یا پسر ؟
• (سرخ شدن ).. دختر ..
☆ امم که اینطور ....
(پایان این پارت برای پارت بعد تعدادلایک۵)
۲.۰k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.