IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||36
جونگکوک و تهیونگ و شوگا غذاشون رو خوردن...برای آیریس و آلیس هم غذا گرفتن...
جونگکوک:بیا این غذا رو بخور آیریس...
آیریس:ممنون...
تهیونگ:بیا آلیس...
آلیس: .....
آیریس:بدش به من....بیا آلیس بخور از صبح تا حالا لب به غذا نزدی....
آلیس:بده...اوممممم...خیلی خوش مذس..
تهیونگ:خنده ی آرومی کرد....
آلیس:شوگا بیا کنار من بشین جونگکوک بره جلو...حس می کنم آیریس اذیته...
جونگکوک:نه...راحتیم...
آیریس:آره...
تهیونگ:اووووو...
شوگا:اه چندش...بیا جلو ببینم...
جونگکوک:نمی خوام(کمی با صدای بلند)
تهیونگ:هیششششش...
جونگکوک:چیه؟
تهیونگ:ببین چقدر کیوت خوابیده..(اشاره به آلیس)
جونگکوک:آره...اما من کیوت ترش هم دیدم..(نگاه کرد به آیریس)
شوگا:عوق...حالمو بد کردین...تهیونگ راندگیتو بکن...
تهیونگ:خخخخ....سینگل بدبخت...
شوگا:یه عقاب همیشه تنهاست...
تهیونگ:ببینیم این عقاب تاکی تنها می مونه(نیشخند)
شوگا:خفه میشی یا با پا بیام تو دهنت....
تهیونگ:گزینه خفه می شم امنیت بیشتری داره...
جونگکوک به اون دو نگاه می کرد که حس کرد چیزی داغ روی شونه اش...وقتی سرش رو چرخوند دید آیریس رو ی شونش خوابیده و آلیس هم روی شونه آیریس....خنده آرومی کرد و به تهیونگ و شوگا که مثل بچه ها سر موضوع کوچیک دعوا می کردن خیره شد.....
شوگا و آلیس به خونه ی تهیونگ رفتن...آیریس و جونگکوک هم به خونه جونگکوک....
تهیونگ:خوش اومدید...(لبخند)
شوگا:ممنون...(آلیس رو بغل کرده)
تهیونگ:چرا لج می کنی خوب بدش به من...
شوگا:تخت کجاست.؟
تهیونگ:اون اتاق....
شوگا:باشه...
شوگا آلیس رو روی تخت گذاشت و پتو روش کشید...بعد هم آروم درو بست...اومد بیرون...
شوگا:داخل اتاق بشی پاتو می شکنم...
تهیونگ:لازمه انقدر خشن باشی؟بعدشم اونم منو دوست داره....
شوگا:فعلا که گند زدی هروقت درستش کردی بعدش حرف بزن...منم رو کاناپه می خوابم شب خوش....
تهیونگ:شب خوش....
تهیونگ وقتی دید شوگا کاملا به خواب فرو رفته...رفت درو باز کرد و وارد اتاق شد...نگاهی به آلیس کرد دستی به موهاش کشید...درسته این همون دختر بود که این همه سال به تهیونگ نزدیک بود اما تهیونگ اونو نشناخت....خیلی چیز هارو خراب کرده بود اما مطمعن بود اگه واقعا اونم عاشقش باشه همه چی درست میشه...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||36
جونگکوک و تهیونگ و شوگا غذاشون رو خوردن...برای آیریس و آلیس هم غذا گرفتن...
جونگکوک:بیا این غذا رو بخور آیریس...
آیریس:ممنون...
تهیونگ:بیا آلیس...
آلیس: .....
آیریس:بدش به من....بیا آلیس بخور از صبح تا حالا لب به غذا نزدی....
آلیس:بده...اوممممم...خیلی خوش مذس..
تهیونگ:خنده ی آرومی کرد....
آلیس:شوگا بیا کنار من بشین جونگکوک بره جلو...حس می کنم آیریس اذیته...
جونگکوک:نه...راحتیم...
آیریس:آره...
تهیونگ:اووووو...
شوگا:اه چندش...بیا جلو ببینم...
جونگکوک:نمی خوام(کمی با صدای بلند)
تهیونگ:هیششششش...
جونگکوک:چیه؟
تهیونگ:ببین چقدر کیوت خوابیده..(اشاره به آلیس)
جونگکوک:آره...اما من کیوت ترش هم دیدم..(نگاه کرد به آیریس)
شوگا:عوق...حالمو بد کردین...تهیونگ راندگیتو بکن...
تهیونگ:خخخخ....سینگل بدبخت...
شوگا:یه عقاب همیشه تنهاست...
تهیونگ:ببینیم این عقاب تاکی تنها می مونه(نیشخند)
شوگا:خفه میشی یا با پا بیام تو دهنت....
تهیونگ:گزینه خفه می شم امنیت بیشتری داره...
جونگکوک به اون دو نگاه می کرد که حس کرد چیزی داغ روی شونه اش...وقتی سرش رو چرخوند دید آیریس رو ی شونش خوابیده و آلیس هم روی شونه آیریس....خنده آرومی کرد و به تهیونگ و شوگا که مثل بچه ها سر موضوع کوچیک دعوا می کردن خیره شد.....
شوگا و آلیس به خونه ی تهیونگ رفتن...آیریس و جونگکوک هم به خونه جونگکوک....
تهیونگ:خوش اومدید...(لبخند)
شوگا:ممنون...(آلیس رو بغل کرده)
تهیونگ:چرا لج می کنی خوب بدش به من...
شوگا:تخت کجاست.؟
تهیونگ:اون اتاق....
شوگا:باشه...
شوگا آلیس رو روی تخت گذاشت و پتو روش کشید...بعد هم آروم درو بست...اومد بیرون...
شوگا:داخل اتاق بشی پاتو می شکنم...
تهیونگ:لازمه انقدر خشن باشی؟بعدشم اونم منو دوست داره....
شوگا:فعلا که گند زدی هروقت درستش کردی بعدش حرف بزن...منم رو کاناپه می خوابم شب خوش....
تهیونگ:شب خوش....
تهیونگ وقتی دید شوگا کاملا به خواب فرو رفته...رفت درو باز کرد و وارد اتاق شد...نگاهی به آلیس کرد دستی به موهاش کشید...درسته این همون دختر بود که این همه سال به تهیونگ نزدیک بود اما تهیونگ اونو نشناخت....خیلی چیز هارو خراب کرده بود اما مطمعن بود اگه واقعا اونم عاشقش باشه همه چی درست میشه...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۲.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.