رمان قلب عاشق من پارت 11,12,13,14,15
رمان قاب عاشق من
part=11
نظر بدین بگین دوست دارین چجوری باشه؟
روی ویدیو بنویسم یا ت کپشن ویدیو هام و اینکه سعی میکنم ویدیوی قدیمی بزارم که خاطرات تازه بشن و به رمانم بخوره،سعی میکنم هرکاری بکنم که رمانو دوس راشته باشین و خوشتون بیاد پس اگه میشه اشکالات رمانو بم بگین و اینکه دلیل اینکه رمان مینویسم اینه که من به نویسندگی علاقه دارم.........
بریم واسه رمان
بچه ها اومدن و ماهم شامو آماده کردیم
)یه ساعت بعد)
-نیکا گشنمه
-متین وایسا اهههه
-پانیذ عشقم
-جانم نفصم
-کمک نمیخواین؟
-چرا والا
-اوکی الان میایم کمک
-آره خوبح پاشین سفره رو بچینین ماهم میشینیم استراحت میکنین
)چند دقیقه بعد)دیانا)
پسرا سفررو چیدن ماهم نستیم سر سفره
-ام میگم ارسلانرمام قلب عاشق من
part=12
حمایت؟؟؟
-ام....میگم ارسلان.
-جانم؟
-بریم پارک؟
_آرح
-همه موافقید
_آره
همه اوکی دادن و حرکت کردیم به سمت پارک .
)دیانا)
ما تو ویلا موتور چهار چرخ و موتور سنگین زیاد داریم البته ویلا فقط مال ما نی مال بابام و عموهامه یعنی همه باهم شریکیم
موتور سنگین برای تو شهره موتور چهار چرخم برای لب ساحله همه یه موتور سنگین برداشتیم و سمت پارک ساحلی (عمو میلاد) حرکت کردیم
رفتیتیم لب ساحل عمو میلاد نبودش اما کار کناش میشناختنمون سلام و احوال پرسی کردیم کع خاله تناز اومد خاله طناز خاله ی منه اسم اصلی مامان من گیسوعه اما مهناز صداش میزنیم اسم خاله هم بخاطر اسم مامان گزاشتن که اسماشون به هم بخوره
خاله طناز بغلم کرد و حال همرو پرسید و گفت که برین و خوش بگذرونین همه ی وسایل در اختیار شماس و به کار کنا هم گفت ساعت تقریبا ۱۲ بود رفتیم سوار جت اسکی شدیم .......
چطور بود ؟ یکی گفته بود تو همه ی رمانا سفرارو زیاد کنم که بهتر بشه منم همین کارارو کردم=] .
رمان قلب عاشق من
part=13
اومدیم خونه خسته و کوفته رفتیم تو چادر و گرفتیم خوابیدیم
)ساعت چهار)ارسلان)
حواب دیدم دیا داره با میثم با بچه هاشون بازی میکنن
)دیانا)
بیدار شدم دیدم همه بالا سر ارسلانن دیدم ارسلان حرف میزنه رفتم بالا سرش دیدم داره میگه
-بی ۺرف با عشق من..؟
دیانا چرا دست اونو گرفتی این بچه ها چین؟
-دیوونه پاشوو
-اهههه چکارش داری دارم فیلم میگیرم
-متین ببند
-یاخدا
-چی شده
-هیچی هزارتا سر بالای سرمه خودتم بودی از خواب بیدار میشدی همچین صحنه ای میدیدی میترسیدی
-عشقم،چ....خوابی دیدی ...........
رمان قلب عاشق من
part=14
-حواب دیدم تو و .....
)ارسلان)
اگه در مورد میثم میگفتم دیانا میزاشت میرفت اما اگرم دروغ میگفتم که بدتر بود
-خواب دیدم تو....تو با میثم بیرونی بچه هاتونم دور و برتونن
-آها
-ناراحت نشدی؟
-نع چرا ناراحت بشم اتفاقا چند روز پیش خواب تو و مهدیرو دیدم دیدم بدو بدو دارم میام طبقه ی بالا تو اتاق تو که درو که وا کردم دیدم تو و مهدیه کنار هم خوابیدین
ممد=جمع کنین بابا
رومینا=بکپید
فرزاد=شب خوش
ممدرضا =شو بخیر
پانیذ=شنیدید که شبتون بخیر
متین=دیانا من جفت ارسلان میخوابم اگه میخوای من برم پیش نیکا تو بری پیش ارسلان
نیکا=آره بیا
دیانا=برو عزیزم
ارسلان=یوهو
دیانا=بریم چندتا داب بگیریم بعدم بخوابیم آقای عاشق😐💔
رمان قلب عاشق من
پارت=۱۵
ارسلان=چندتا داب گرفتیم و خوابیدیم دیانا مث عروسک تو بغلم خواب بود دلم ضعف رفت واسش
دیانا=بیدارما(با خواب آلویی)
ارسلان=خوابت نمیبره نه؟
دیانا=آره چشام خستست اما....
ارسلان=اما چی؟
دیانا=ام...هیچی ولش
ارسلان=باشه
)دیانا)
نزدیک بود بگم🙂💔......
part=11
نظر بدین بگین دوست دارین چجوری باشه؟
روی ویدیو بنویسم یا ت کپشن ویدیو هام و اینکه سعی میکنم ویدیوی قدیمی بزارم که خاطرات تازه بشن و به رمانم بخوره،سعی میکنم هرکاری بکنم که رمانو دوس راشته باشین و خوشتون بیاد پس اگه میشه اشکالات رمانو بم بگین و اینکه دلیل اینکه رمان مینویسم اینه که من به نویسندگی علاقه دارم.........
بریم واسه رمان
بچه ها اومدن و ماهم شامو آماده کردیم
)یه ساعت بعد)
-نیکا گشنمه
-متین وایسا اهههه
-پانیذ عشقم
-جانم نفصم
-کمک نمیخواین؟
-چرا والا
-اوکی الان میایم کمک
-آره خوبح پاشین سفره رو بچینین ماهم میشینیم استراحت میکنین
)چند دقیقه بعد)دیانا)
پسرا سفررو چیدن ماهم نستیم سر سفره
-ام میگم ارسلانرمام قلب عاشق من
part=12
حمایت؟؟؟
-ام....میگم ارسلان.
-جانم؟
-بریم پارک؟
_آرح
-همه موافقید
_آره
همه اوکی دادن و حرکت کردیم به سمت پارک .
)دیانا)
ما تو ویلا موتور چهار چرخ و موتور سنگین زیاد داریم البته ویلا فقط مال ما نی مال بابام و عموهامه یعنی همه باهم شریکیم
موتور سنگین برای تو شهره موتور چهار چرخم برای لب ساحله همه یه موتور سنگین برداشتیم و سمت پارک ساحلی (عمو میلاد) حرکت کردیم
رفتیتیم لب ساحل عمو میلاد نبودش اما کار کناش میشناختنمون سلام و احوال پرسی کردیم کع خاله تناز اومد خاله طناز خاله ی منه اسم اصلی مامان من گیسوعه اما مهناز صداش میزنیم اسم خاله هم بخاطر اسم مامان گزاشتن که اسماشون به هم بخوره
خاله طناز بغلم کرد و حال همرو پرسید و گفت که برین و خوش بگذرونین همه ی وسایل در اختیار شماس و به کار کنا هم گفت ساعت تقریبا ۱۲ بود رفتیم سوار جت اسکی شدیم .......
چطور بود ؟ یکی گفته بود تو همه ی رمانا سفرارو زیاد کنم که بهتر بشه منم همین کارارو کردم=] .
رمان قلب عاشق من
part=13
اومدیم خونه خسته و کوفته رفتیم تو چادر و گرفتیم خوابیدیم
)ساعت چهار)ارسلان)
حواب دیدم دیا داره با میثم با بچه هاشون بازی میکنن
)دیانا)
بیدار شدم دیدم همه بالا سر ارسلانن دیدم ارسلان حرف میزنه رفتم بالا سرش دیدم داره میگه
-بی ۺرف با عشق من..؟
دیانا چرا دست اونو گرفتی این بچه ها چین؟
-دیوونه پاشوو
-اهههه چکارش داری دارم فیلم میگیرم
-متین ببند
-یاخدا
-چی شده
-هیچی هزارتا سر بالای سرمه خودتم بودی از خواب بیدار میشدی همچین صحنه ای میدیدی میترسیدی
-عشقم،چ....خوابی دیدی ...........
رمان قلب عاشق من
part=14
-حواب دیدم تو و .....
)ارسلان)
اگه در مورد میثم میگفتم دیانا میزاشت میرفت اما اگرم دروغ میگفتم که بدتر بود
-خواب دیدم تو....تو با میثم بیرونی بچه هاتونم دور و برتونن
-آها
-ناراحت نشدی؟
-نع چرا ناراحت بشم اتفاقا چند روز پیش خواب تو و مهدیرو دیدم دیدم بدو بدو دارم میام طبقه ی بالا تو اتاق تو که درو که وا کردم دیدم تو و مهدیه کنار هم خوابیدین
ممد=جمع کنین بابا
رومینا=بکپید
فرزاد=شب خوش
ممدرضا =شو بخیر
پانیذ=شنیدید که شبتون بخیر
متین=دیانا من جفت ارسلان میخوابم اگه میخوای من برم پیش نیکا تو بری پیش ارسلان
نیکا=آره بیا
دیانا=برو عزیزم
ارسلان=یوهو
دیانا=بریم چندتا داب بگیریم بعدم بخوابیم آقای عاشق😐💔
رمان قلب عاشق من
پارت=۱۵
ارسلان=چندتا داب گرفتیم و خوابیدیم دیانا مث عروسک تو بغلم خواب بود دلم ضعف رفت واسش
دیانا=بیدارما(با خواب آلویی)
ارسلان=خوابت نمیبره نه؟
دیانا=آره چشام خستست اما....
ارسلان=اما چی؟
دیانا=ام...هیچی ولش
ارسلان=باشه
)دیانا)
نزدیک بود بگم🙂💔......
۴۴.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.