Funny & fierce 17
Funny & fierce
Part17
(فلش بک موقع دزدیدن ا.ت)
رفتم دستشویی که یهو چشمام سیاهی رفت و توی یه اتاق تاریک بیدار شدم همه ی بدنم درد میکرد
بلند شدم و دنبال راه فرار گشتم که به مرد وارد اتاق شد از صدا هایی که داشت میومد
فهمیدم داره کمربندشو باز میکنه خیلی ترسیده بودم اون هی میومد جلو و من میرفتم عقب تا به تخت رسیدم و افتادم روی تخت
میخواستم بلند شم ولی مرده روم خیمه زد
+ولم کننننن میخواممم برمممم(با داد)
(علامت مرده ¢)
¢هرچی میخوای داد بزن کسی صداتو نمیشنوه
بعد شروع کرد لباسامو جر دادن و بدون اینکه کاری کنه سریع دیکشو تا اخر واردم کرد
همون موقع یه جیغ بلند از درد کشیدم
خیلی محکم و تند تند ضربه میزد داشت ارضا میشد و توم خالی کرد
+اهایییی چیکار میکنییی
¢همینجوری که نمیشه بری باید یه هدیه بهت میدادم
و چند تا مرد دیگه اومدن و لباس کهنه ای تنم کردن و از اون خونه انداختنم بیرون
(پایان فلش بک)
با دیدن فیلمه خونم به جوش اومد
_داهیون بس کن خستم کردی من تو رو دوست ندارمممم اینو بفهم
∆حتی اگه دوسم نداری هم دیگه نمیتونی با اون دختره باشی
با یه خنده ی شیطانی راهشو کشید و از رستوران رفت بیرون
دیگه تحمل نداشتم و بغضم شکست تا اینکه یه پیامک برام اومد
(پیامک ناشناس)
سلام جیمین منم جیهون دوست قدیمیت یا بهتره بگم دشمن جدیدت اگه ا.ت رو میخوای بیا به این ادرس
_جیهون کثافتتت
سریع بلند شدم و اشکامو پاک کردم و رفتم سمت ماشینم و به اون ادرس رفتم
رسیدم به یه خونه ی متروکه که جلوی اون خونه یه زن رو دیدم رفتم جلوتر و دیدم اون ا.ته
از ماشین پیاده شدم و دویدم سمتش
_ا.تتتتتتتت حالت خوبههههه
(ویو ا.ت)
داشتم گریه میکردم و از اتفاقی که قرار بود در اینده بیفته میترسیدم تا با صدای اشنایی سرمو بالا کردم
_ا.تتتتتتتت حالت خوبههههه
اون جیمین بود با دیدنش هم خوشحال شدم هم ناراحت
اومد و نشست کنارمو بغلم کرد چون میدونستم قراره از اون مرده باردار بشم میخواستم از جیمین فاصله بگیرم
که به اون اسیبی وارد نشه برای همین کنارش زدم که بغلم نکنه
_ا.ت چت شده منم جیمین چرا نمیزاری بغلت کنم؟
+جیمین برو نمیخوام کنارم باشی
_ا.ت میدونم حالت خوب نیست و چه اتفاقی برات افتاده ولی تو باید همراهم بیای خونه
یعنی همه ی قضیه رو میدونه؟
چیکار کنم باهاش برم یا نرم؟
تصمیم گرفتم تا خونه باهاش برم و بعد ترکش کنم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم
رسیدیم عمارت جیمین زودتر از جیمین وارد عمارت شدم و یه لباس خوب تنم کردم و وسایلمو جمع کردم
(ویو جیمین)
تا رسیدیم به عمارت از ماشین پیاده شد و سریع رفت تو منم ترسیدم و ماشینو پارک کردم و رفتم داخل
دیدم ا.ت داره با یه چمدون از پله ها میاد پایین......
#فیک #جیمین #bts
Part17
(فلش بک موقع دزدیدن ا.ت)
رفتم دستشویی که یهو چشمام سیاهی رفت و توی یه اتاق تاریک بیدار شدم همه ی بدنم درد میکرد
بلند شدم و دنبال راه فرار گشتم که به مرد وارد اتاق شد از صدا هایی که داشت میومد
فهمیدم داره کمربندشو باز میکنه خیلی ترسیده بودم اون هی میومد جلو و من میرفتم عقب تا به تخت رسیدم و افتادم روی تخت
میخواستم بلند شم ولی مرده روم خیمه زد
+ولم کننننن میخواممم برمممم(با داد)
(علامت مرده ¢)
¢هرچی میخوای داد بزن کسی صداتو نمیشنوه
بعد شروع کرد لباسامو جر دادن و بدون اینکه کاری کنه سریع دیکشو تا اخر واردم کرد
همون موقع یه جیغ بلند از درد کشیدم
خیلی محکم و تند تند ضربه میزد داشت ارضا میشد و توم خالی کرد
+اهایییی چیکار میکنییی
¢همینجوری که نمیشه بری باید یه هدیه بهت میدادم
و چند تا مرد دیگه اومدن و لباس کهنه ای تنم کردن و از اون خونه انداختنم بیرون
(پایان فلش بک)
با دیدن فیلمه خونم به جوش اومد
_داهیون بس کن خستم کردی من تو رو دوست ندارمممم اینو بفهم
∆حتی اگه دوسم نداری هم دیگه نمیتونی با اون دختره باشی
با یه خنده ی شیطانی راهشو کشید و از رستوران رفت بیرون
دیگه تحمل نداشتم و بغضم شکست تا اینکه یه پیامک برام اومد
(پیامک ناشناس)
سلام جیمین منم جیهون دوست قدیمیت یا بهتره بگم دشمن جدیدت اگه ا.ت رو میخوای بیا به این ادرس
_جیهون کثافتتت
سریع بلند شدم و اشکامو پاک کردم و رفتم سمت ماشینم و به اون ادرس رفتم
رسیدم به یه خونه ی متروکه که جلوی اون خونه یه زن رو دیدم رفتم جلوتر و دیدم اون ا.ته
از ماشین پیاده شدم و دویدم سمتش
_ا.تتتتتتتت حالت خوبههههه
(ویو ا.ت)
داشتم گریه میکردم و از اتفاقی که قرار بود در اینده بیفته میترسیدم تا با صدای اشنایی سرمو بالا کردم
_ا.تتتتتتتت حالت خوبههههه
اون جیمین بود با دیدنش هم خوشحال شدم هم ناراحت
اومد و نشست کنارمو بغلم کرد چون میدونستم قراره از اون مرده باردار بشم میخواستم از جیمین فاصله بگیرم
که به اون اسیبی وارد نشه برای همین کنارش زدم که بغلم نکنه
_ا.ت چت شده منم جیمین چرا نمیزاری بغلت کنم؟
+جیمین برو نمیخوام کنارم باشی
_ا.ت میدونم حالت خوب نیست و چه اتفاقی برات افتاده ولی تو باید همراهم بیای خونه
یعنی همه ی قضیه رو میدونه؟
چیکار کنم باهاش برم یا نرم؟
تصمیم گرفتم تا خونه باهاش برم و بعد ترکش کنم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم
رسیدیم عمارت جیمین زودتر از جیمین وارد عمارت شدم و یه لباس خوب تنم کردم و وسایلمو جمع کردم
(ویو جیمین)
تا رسیدیم به عمارت از ماشین پیاده شد و سریع رفت تو منم ترسیدم و ماشینو پارک کردم و رفتم داخل
دیدم ا.ت داره با یه چمدون از پله ها میاد پایین......
#فیک #جیمین #bts
۳۴.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.