PART 21
وقتی فقط با دوستات رفته بودی اما...
دیدم سرم رو پاهای ارباب عه و اربابم خوابه
و دیدم اونیکی اقاهه ددره رانندگی میکنه
یهو دیدم ارباب چشاشو اروم اروم باز کرد پس سریع
چشمامو بستم.
ویو تهیونگ
احساس کردم یکی رو پام خوابیده اروم اروم چشامو باز کردم دیدم ا/ت رو پاهام خوابیده
کوک: بیدار شدی
تهیونگ: اره کی میرسیم؟
کوک: تقریبا رسیدیم
تهیونگ: مممنون
کوک: خواهش
5مین بعد
کوک: هیونگ رسیدیم
تهیونگ: اوکی من ا/ت رو میبرم تو
کوک: منم وسایل رو میارم
رفتم نو رمز درو زدم و و رفتم طبقه بالا و ا/ت رو کذاشتم نو تخت مشترکون🫡
و رفتم ور وسایلارو از کوک بگیرم
کوک: وسایلارو کجا بزارم
تهیونگ: من میزارم
کوک: بای
تهیونگ: بای
رفتم دیدم ا/ت خوابه رفتم و وسایلارو گذاشتم سر جاش و رفتم ببینم اجوما چی درست کرده
ساعت: ۱۱.صبح
رقتم دیدم احوما برامون صبحانه درست کرده رفتم ا/ت رو بیدار کنم
ویو ا/ت ❤️🩹❤️🩹
دیدن ارباب براید استایل بغلم کرد و گذاشتمم روی یه تخت خب دیکه مثلا الان بیدار شدم نشستم رو تخت که ارباب اومد
ا/ت:صب خیر
تهیونگ: صب توهم بخیر بیا پایین صبحانه
ا/ت: ولی من ملع ندارم
تهیونگ: بی خود میکنی باید بیای صبحانه بخوری روز سختی در انتظار داری..... منتظرتم بیا
ذهن ا/ت.. یعنی چی روز سختی در انتظار داری؟ (استرس)
رفتم پایین و صبحانه و اینا رو خوردیم خواستم ظرفارو بشورم که
تهیونگ: بعدا میشوری.... بیا دنبالم
ا/ت: باشه
دنبال ارباب راه رفتم و دیدم رسیدیم به یه اتاق
ذهن: ا/ت عَعععععععععع
شرط
فالو: 15
لایک 12
دیدم سرم رو پاهای ارباب عه و اربابم خوابه
و دیدم اونیکی اقاهه ددره رانندگی میکنه
یهو دیدم ارباب چشاشو اروم اروم باز کرد پس سریع
چشمامو بستم.
ویو تهیونگ
احساس کردم یکی رو پام خوابیده اروم اروم چشامو باز کردم دیدم ا/ت رو پاهام خوابیده
کوک: بیدار شدی
تهیونگ: اره کی میرسیم؟
کوک: تقریبا رسیدیم
تهیونگ: مممنون
کوک: خواهش
5مین بعد
کوک: هیونگ رسیدیم
تهیونگ: اوکی من ا/ت رو میبرم تو
کوک: منم وسایل رو میارم
رفتم نو رمز درو زدم و و رفتم طبقه بالا و ا/ت رو کذاشتم نو تخت مشترکون🫡
و رفتم ور وسایلارو از کوک بگیرم
کوک: وسایلارو کجا بزارم
تهیونگ: من میزارم
کوک: بای
تهیونگ: بای
رفتم دیدم ا/ت خوابه رفتم و وسایلارو گذاشتم سر جاش و رفتم ببینم اجوما چی درست کرده
ساعت: ۱۱.صبح
رقتم دیدم احوما برامون صبحانه درست کرده رفتم ا/ت رو بیدار کنم
ویو ا/ت ❤️🩹❤️🩹
دیدن ارباب براید استایل بغلم کرد و گذاشتمم روی یه تخت خب دیکه مثلا الان بیدار شدم نشستم رو تخت که ارباب اومد
ا/ت:صب خیر
تهیونگ: صب توهم بخیر بیا پایین صبحانه
ا/ت: ولی من ملع ندارم
تهیونگ: بی خود میکنی باید بیای صبحانه بخوری روز سختی در انتظار داری..... منتظرتم بیا
ذهن ا/ت.. یعنی چی روز سختی در انتظار داری؟ (استرس)
رفتم پایین و صبحانه و اینا رو خوردیم خواستم ظرفارو بشورم که
تهیونگ: بعدا میشوری.... بیا دنبالم
ا/ت: باشه
دنبال ارباب راه رفتم و دیدم رسیدیم به یه اتاق
ذهن: ا/ت عَعععععععععع
شرط
فالو: 15
لایک 12
۸۸.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.