فیک کوک (سختی عشق پارت ۸
فیک کوک (سختی عشق پارت ۸
از زبان ا.ت
پیراهنش رو در آورد باند دور پهلوش یکم خونی بود گفتم باید دراز بکشی بلند شد و رفت روی تخت دراز کشید تعجب کردم ینی یه زره هم درد نداره
باند دور پهلوش رو آروم باز کردم بخیه هاش رو با نک انگشت لمس کردم بعد بهش گفتم الان درد نداری گفت نه
یکم بیشتر فشار دادم گفتم الان چی گفت گفتم که نه
باشه بابا چرا اعصبانی میشی
کوک . من عصبانی نمیشم حرف رو یه بار میزنن
یهو در اتاق باز شد جیهوپ بود گفت سلام کوک جونگ کوک گفت سلام
جیهوپ رو به من کردو گفت چی شد گفتم انگار حالش خوب........ ولی بخیه هاش اینو نشون نمی ده ..... دوست لجبازی داری ولی اگه وضعیتش رو بگه خیلی خوب میشه
میدونم که کم گذاشتم ولی عصر هم میزارم
لایک کنید کامنت هم بزارید 😍😍
از زبان ا.ت
پیراهنش رو در آورد باند دور پهلوش یکم خونی بود گفتم باید دراز بکشی بلند شد و رفت روی تخت دراز کشید تعجب کردم ینی یه زره هم درد نداره
باند دور پهلوش رو آروم باز کردم بخیه هاش رو با نک انگشت لمس کردم بعد بهش گفتم الان درد نداری گفت نه
یکم بیشتر فشار دادم گفتم الان چی گفت گفتم که نه
باشه بابا چرا اعصبانی میشی
کوک . من عصبانی نمیشم حرف رو یه بار میزنن
یهو در اتاق باز شد جیهوپ بود گفت سلام کوک جونگ کوک گفت سلام
جیهوپ رو به من کردو گفت چی شد گفتم انگار حالش خوب........ ولی بخیه هاش اینو نشون نمی ده ..... دوست لجبازی داری ولی اگه وضعیتش رو بگه خیلی خوب میشه
میدونم که کم گذاشتم ولی عصر هم میزارم
لایک کنید کامنت هم بزارید 😍😍
۴.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.