p36
p36
#همخونه_شیطون _من
ته: ااااا. تتتتتتتتتتت(داد)
ا. ت: "از خواب پریدم و با ترس گفدم": ه.. ها.. چیشده.. تصادف شده.. یا خداااا تهی مرض داری مگههههه!!
ته: د پاشو باید بقه راهو پیاده بریم چیزی تا عمارت نمونده!
ا. ت: اوکی
ویو ا. ت
با ته راه افتادم و حدودا تا شیش صبح راه رفته بودیم ک رسیدیم ب عمارت از در وارد شدیم و وارد سالن شدیم خدمتکارا مارو راهنمایی کردن ب سمت اتاق......
ته گف میره ی دوش چن مینی بگیره و برگرده، رفدم سمت چمدون خدم بازش کردم و اون جعبه رو اوردم بیرون
#فلش بک
پیر زن: م.. مادرت گفت... وقتی پیدات.. کردم این جعبه رو بدم بهت.
جعبه رو باز کردم و با چن تا عکس رو به رو شدم مادرم و پدرم بودن دستی روی عکسا کشیدم و گونه مادرمو نوازش کردم و با لبخند ی قطره مروارید افتاد روی عکس اشکامو پاک کردم و عکس هارو ورق زدم باورم نمیشه هیچ عکسی از برادرم نبود.. تا اینکه رسیدم ب اخرین عکس... ایندفه برادرم نو عکس بود ام.. اما اون عکس نصفه بود و فقط نیمی از اون عکس بود و چهره برادرم تو نیمه دیگه عکس بود... اما نیمه دیگش کجاستتتت؟!!!!!!!
ته از حموم اومد بیرون و من سریع جعبه رو کنار گذاشتم و اشکامو پاک کردم رفتم ی ابی ب دیتو صورتم بزنم و ته مشغول پوشیدن لباساش شد وقتی برگشدم ته هنو پیرهنشو نپوشیده بود و چشمم افتاد روی خال رو کتفش اههههههه ینی چییییی این ممکن نیست ا. تتتت
#فلش بک
پیر زن: اسم پدرت پاک هیونحین بود
اووههه اون گفت پارککک خیالم راحت شد
#همخونه_شیطون _من
ته: ااااا. تتتتتتتتتتت(داد)
ا. ت: "از خواب پریدم و با ترس گفدم": ه.. ها.. چیشده.. تصادف شده.. یا خداااا تهی مرض داری مگههههه!!
ته: د پاشو باید بقه راهو پیاده بریم چیزی تا عمارت نمونده!
ا. ت: اوکی
ویو ا. ت
با ته راه افتادم و حدودا تا شیش صبح راه رفته بودیم ک رسیدیم ب عمارت از در وارد شدیم و وارد سالن شدیم خدمتکارا مارو راهنمایی کردن ب سمت اتاق......
ته گف میره ی دوش چن مینی بگیره و برگرده، رفدم سمت چمدون خدم بازش کردم و اون جعبه رو اوردم بیرون
#فلش بک
پیر زن: م.. مادرت گفت... وقتی پیدات.. کردم این جعبه رو بدم بهت.
جعبه رو باز کردم و با چن تا عکس رو به رو شدم مادرم و پدرم بودن دستی روی عکسا کشیدم و گونه مادرمو نوازش کردم و با لبخند ی قطره مروارید افتاد روی عکس اشکامو پاک کردم و عکس هارو ورق زدم باورم نمیشه هیچ عکسی از برادرم نبود.. تا اینکه رسیدم ب اخرین عکس... ایندفه برادرم نو عکس بود ام.. اما اون عکس نصفه بود و فقط نیمی از اون عکس بود و چهره برادرم تو نیمه دیگه عکس بود... اما نیمه دیگش کجاستتتت؟!!!!!!!
ته از حموم اومد بیرون و من سریع جعبه رو کنار گذاشتم و اشکامو پاک کردم رفتم ی ابی ب دیتو صورتم بزنم و ته مشغول پوشیدن لباساش شد وقتی برگشدم ته هنو پیرهنشو نپوشیده بود و چشمم افتاد روی خال رو کتفش اههههههه ینی چییییی این ممکن نیست ا. تتتت
#فلش بک
پیر زن: اسم پدرت پاک هیونحین بود
اووههه اون گفت پارککک خیالم راحت شد
۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.