چهل وچند سالگی یک زن را هرکسی نمیفهمد...
چهل وچند سالگی یک زن را هرکسی نمیفهمد...
چهل وچندسالگی یک زن یعنی جمع دلبری و شیطنت ضرب در وقار و متانت..
زن چهل وچند ساله را باید توی یک مهمانی با لباس شب صورتی و موهایی که از پشت سر جمع کرده دید... لباس بلندی که گاه روی زمین کشیده میشود..خرامیدنش و گام های شمرده، شمرده اش را...
زن چهل و چند ساله تازه پخته شده....
سرشار از هوشی زنانه و زیبایی دوچندان...شبیه نسیم خنکی که عصریک روز تابستانی روی پوست عرق کرده میوزد...
شبیه صدای دل انگیز خوردن باران روی برگ ها.. شبیه هرچه که تورا وارد یک جلسه ی شورانگیز می کند...زن چهل و چند ساله مخدری ست که زندگی را سرحال می آورد...زن چهل وچند ساله یک نقاشی بی نقص است از مجموعه ی هرآنچه میتوان در یک قاب جمع کرد...
چهل وچندسالگی یک زن یعنی جمع دلبری و شیطنت ضرب در وقار و متانت..
زن چهل وچند ساله را باید توی یک مهمانی با لباس شب صورتی و موهایی که از پشت سر جمع کرده دید... لباس بلندی که گاه روی زمین کشیده میشود..خرامیدنش و گام های شمرده، شمرده اش را...
زن چهل و چند ساله تازه پخته شده....
سرشار از هوشی زنانه و زیبایی دوچندان...شبیه نسیم خنکی که عصریک روز تابستانی روی پوست عرق کرده میوزد...
شبیه صدای دل انگیز خوردن باران روی برگ ها.. شبیه هرچه که تورا وارد یک جلسه ی شورانگیز می کند...زن چهل و چند ساله مخدری ست که زندگی را سرحال می آورد...زن چهل وچند ساله یک نقاشی بی نقص است از مجموعه ی هرآنچه میتوان در یک قاب جمع کرد...
۵.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.