عشق بد پارت2
ویو ات
رسیدیم پاساژ و رفتیم داخل اول رفتیم سمت لباس فروشی من یه لباس باز بود خریدمش به هر حال مگه کی گیر میده لیا هم یه لباس باز گرفت بعد رفتیم سمت لوازم آرایشی و چند تا لوازم مورد نیاز گرفتیم و دیگه از مغازه اومدیم بیرون همینجوری داشتیم توی باز میگشتیم که یهو لیا گفت
=ات همینجا بمون میرم دستشویی
+باشه
لیا رفت سمت سرویس بهداشتی منم همونجا موندم که یهو یکی زد بهم منم همه ی وسایل هام ریخت که گفت
ناشناس=اه....ببخشید خانم
+نه خواهش میکنم
هردو در حال جمع کردن وسایل بودن که ناگهان چشم تو چشم میشن و بعد از چند مین چشم هاشون رو از هم برمیدارن
ناشناس=معذرت میخوام بفرمایید(وسایل هارو بهش میده)
+ممنون(وسایل هارو میگیره)
پسره میره و ات همینجوری ذهنش درگیره با خودش میگفت چه پسر جذابی خدااا من چی دارم میگم هنوز کای رو فراموش نکردم که یهو لیا اومد
=خب بریم
+باشه
با لیا از پاساژ اومدیم بیرون و بعد رفتیم رستوران و غذا سفارش دادیم و خوردیم و بعد از رستوران اومدیم بیرون لیا منو رسوند خونه...
شرایط
7لایک
8کامنت
••••••|••••••
رسیدیم پاساژ و رفتیم داخل اول رفتیم سمت لباس فروشی من یه لباس باز بود خریدمش به هر حال مگه کی گیر میده لیا هم یه لباس باز گرفت بعد رفتیم سمت لوازم آرایشی و چند تا لوازم مورد نیاز گرفتیم و دیگه از مغازه اومدیم بیرون همینجوری داشتیم توی باز میگشتیم که یهو لیا گفت
=ات همینجا بمون میرم دستشویی
+باشه
لیا رفت سمت سرویس بهداشتی منم همونجا موندم که یهو یکی زد بهم منم همه ی وسایل هام ریخت که گفت
ناشناس=اه....ببخشید خانم
+نه خواهش میکنم
هردو در حال جمع کردن وسایل بودن که ناگهان چشم تو چشم میشن و بعد از چند مین چشم هاشون رو از هم برمیدارن
ناشناس=معذرت میخوام بفرمایید(وسایل هارو بهش میده)
+ممنون(وسایل هارو میگیره)
پسره میره و ات همینجوری ذهنش درگیره با خودش میگفت چه پسر جذابی خدااا من چی دارم میگم هنوز کای رو فراموش نکردم که یهو لیا اومد
=خب بریم
+باشه
با لیا از پاساژ اومدیم بیرون و بعد رفتیم رستوران و غذا سفارش دادیم و خوردیم و بعد از رستوران اومدیم بیرون لیا منو رسوند خونه...
شرایط
7لایک
8کامنت
••••••|••••••
۹.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.