Love without trust
پارت ۱
ویو هان
دوباره همون کابوس....چرا تموم نمیشه؟! چرا اون مرتیکه از ذهنم بیرون نمیره؟!
با ترس و استرس از خواب پریدم.
عرق کرده بودم. نگاهی به ساعت انداختم و دیدم ساعت ۱۰ هس. با بی حوصلگی از جام پاشدم و رفتم بیرون. امروز میتونم بگم بدترین روز زندگیمه. از کارم اخراج شدم دیروز و کلی بدهی دارم و طلبکارا هم دنبالمن.
اخه من چرت باید طلب اون پیری رو بدم وقتی خودش هیچ گوهی تو زندگیش نخورده.
رفتم داخل اشپز خونه که شاید یه تیکه نونی باشه بخورم ، ولی هیچی نبود. دلم ضعف کرده بود و نمیدونستم چیکار کنم. باید باهاش را میومدم. تو حال خودم بودم که یهو صدای پند نفرو شنیدم که میخوان بزور وارد خونه شن. میدونم طلبکاران باید در برم. رفتم داخل حیاط پشتی و از در اونجا فرار کردم. چون چیزی نخورده بودم جون دویدن نداشتم و کمی نگذشت که پیدام کردن. اگه ازم شکایت میکردن خوب بود حداقل یه جایی برای موندن داشتم و میتونستم یچیزی بخورم ولی اونا فقط پول میخوان هیچی براش مهم نیس.
دیگه نتونستم ادامه بدم و افتادم زمین و طولی نگذشت که پیدام کردن و شروع کردن به کتک زدنم.
ویو لینو
یه صبح نکبت بار دیگه. چی میشد یه شب بخوابم و دیگه از خواب بیدار نشم؟ برای کی مهمم اخه؟
کیوکو( مامان لینو): لینو بیدار شو دیگه.
لینو: بیدارم!
تا کی باید تو این خونه بمونم و بهم دستور بدن؟! از جام پاشدم و رفتم دسشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم.
کیوکو: امشب مهمون داریم و اونا هم یه دختر دارن-
لینو: مامان بس کن من نمیخوام با کسی اوکی شم!
کیوکو: غلط کردی این همه مدت الکی بزرگت نکردیم که به هیچ دردی نخوری!
لینو: اه ولم کن!
هودیمو برداشتم و از خونه رفتن بیرون.به یکم ارامش نیاز دارم حوصله جیغ جیغ های مادر که از اعتمادم سو استفاده کرد رو ندارم. اون و پدرم مثل بقیه ادمان فقط میخوان ازم سواستفاده کنن و بعد دور بندازنم.
تو حال خودم داشتم راه میرفتم که یهو از یه کوچه صدایه دعوا شنیدم. جلو تر رفتم و دیدم چند تا مرد دارن یه پسرو کتک میزنن و اونم انگار نمیتونه از خودش دفاع کنه. خواستم نادیدش بگیرم ولی دلم نمیذاشت. درسته سردم دلی دلیل نمیشه مهربون نباشم.
لینو: هویی دارین چیکار میکنین؟
مرد ۱: به تو چه!
مرد ۲: داریم میزنیمش از این واضح تر!
لینو: کور نیستم دارم میبینم که دارین کتکش میزنین! شما حق ندارین کسیو بی دلیل بزنین!
مرد ۳: پدر این پسر به ما بدهکاره الان مردک خودش گم و گور شده.
لینو: مگا اون باید طلب باباشو پس بده؟! یا الان میرین یا زنگ میزنم به پلیس.
ویو هان
دوباره همون کابوس....چرا تموم نمیشه؟! چرا اون مرتیکه از ذهنم بیرون نمیره؟!
با ترس و استرس از خواب پریدم.
عرق کرده بودم. نگاهی به ساعت انداختم و دیدم ساعت ۱۰ هس. با بی حوصلگی از جام پاشدم و رفتم بیرون. امروز میتونم بگم بدترین روز زندگیمه. از کارم اخراج شدم دیروز و کلی بدهی دارم و طلبکارا هم دنبالمن.
اخه من چرت باید طلب اون پیری رو بدم وقتی خودش هیچ گوهی تو زندگیش نخورده.
رفتم داخل اشپز خونه که شاید یه تیکه نونی باشه بخورم ، ولی هیچی نبود. دلم ضعف کرده بود و نمیدونستم چیکار کنم. باید باهاش را میومدم. تو حال خودم بودم که یهو صدای پند نفرو شنیدم که میخوان بزور وارد خونه شن. میدونم طلبکاران باید در برم. رفتم داخل حیاط پشتی و از در اونجا فرار کردم. چون چیزی نخورده بودم جون دویدن نداشتم و کمی نگذشت که پیدام کردن. اگه ازم شکایت میکردن خوب بود حداقل یه جایی برای موندن داشتم و میتونستم یچیزی بخورم ولی اونا فقط پول میخوان هیچی براش مهم نیس.
دیگه نتونستم ادامه بدم و افتادم زمین و طولی نگذشت که پیدام کردن و شروع کردن به کتک زدنم.
ویو لینو
یه صبح نکبت بار دیگه. چی میشد یه شب بخوابم و دیگه از خواب بیدار نشم؟ برای کی مهمم اخه؟
کیوکو( مامان لینو): لینو بیدار شو دیگه.
لینو: بیدارم!
تا کی باید تو این خونه بمونم و بهم دستور بدن؟! از جام پاشدم و رفتم دسشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم.
کیوکو: امشب مهمون داریم و اونا هم یه دختر دارن-
لینو: مامان بس کن من نمیخوام با کسی اوکی شم!
کیوکو: غلط کردی این همه مدت الکی بزرگت نکردیم که به هیچ دردی نخوری!
لینو: اه ولم کن!
هودیمو برداشتم و از خونه رفتن بیرون.به یکم ارامش نیاز دارم حوصله جیغ جیغ های مادر که از اعتمادم سو استفاده کرد رو ندارم. اون و پدرم مثل بقیه ادمان فقط میخوان ازم سواستفاده کنن و بعد دور بندازنم.
تو حال خودم داشتم راه میرفتم که یهو از یه کوچه صدایه دعوا شنیدم. جلو تر رفتم و دیدم چند تا مرد دارن یه پسرو کتک میزنن و اونم انگار نمیتونه از خودش دفاع کنه. خواستم نادیدش بگیرم ولی دلم نمیذاشت. درسته سردم دلی دلیل نمیشه مهربون نباشم.
لینو: هویی دارین چیکار میکنین؟
مرد ۱: به تو چه!
مرد ۲: داریم میزنیمش از این واضح تر!
لینو: کور نیستم دارم میبینم که دارین کتکش میزنین! شما حق ندارین کسیو بی دلیل بزنین!
مرد ۳: پدر این پسر به ما بدهکاره الان مردک خودش گم و گور شده.
لینو: مگا اون باید طلب باباشو پس بده؟! یا الان میرین یا زنگ میزنم به پلیس.
۱۳.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.