فیک 《 نباید اینطوری میشد 》
فیک 《 نباید اینطوری میشد 》
P*15*
(ویو صبح)
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم شوگا کنارم نبود کل بدنم درد میکرد به سختی میتونستم تکون بخورم
هی به خودم لعنت میفرستادم که چرا فرار کردم
به سختی رفتم حموم حلم بهتر شد از حموم اومدم بیرون یه لباس پوشیدم
دیدم ساعت ۱ ظهره
مگه من چقدر خوابیده بودم😐
با شوگا قهر بودم فکر کنم اونم باهام قهر بود
رفتم ناهار درست کردم رو میز چیدم که شوگا اومدم
بدون حرفی نشستم ناهارمو خوردم اونم بدون حرفی نشست روبروم و غذاشو خورد
بعد خوردن غذا ظرفارو جمع کردم و به سمت اتاق رفتم و رو تخت دراز کشیدم
که یونگی وارد اتاق شد و بغلم دراز شد هردومون پشتمون به هم بود
+مگه بهت نگفته بودم فرار نکن
_.............
+اوک دیگه درباره این موضوع حرف نمیزنم .............قهری؟
_..................
+ ا/تتتت
(ویو شوگا )
چند بار صداش زدم جواب نداد نگاش کردم که دیدم خوابیده لپش رو بوسیدم و از پشت بغلش کردم
(پرش زمانی ۳ ساعت بعد)
بیدار شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه دلم نیومد بیدارش کنم پیشونیش رو بوسیدم که دیدم بیدار شد
(ا/ت ویو)
با احساس خیسی روی پیشونیم بیدار شدم دیدم شوگا پیشونیم رو بوسید
سریع هولش دادم اونو ر و از رو تخت پاشدم رفتم پایین
شوگا هم دنبالم اومد
+نظرت چیه بریم بیرون
_..............
+یااااا حداقل یه حرفی بزن(کیوت)
از شدت کیوتیش خندم گرفت
_باشه بریم کافه؟(خنده)
+اشتی؟
_اره
+اوک حاضر شو بریم
_باشه
پاشدم یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم پیش شوگا اونم حاضر بود
راه افتادیم ولی.............................
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
P*15*
(ویو صبح)
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم شوگا کنارم نبود کل بدنم درد میکرد به سختی میتونستم تکون بخورم
هی به خودم لعنت میفرستادم که چرا فرار کردم
به سختی رفتم حموم حلم بهتر شد از حموم اومدم بیرون یه لباس پوشیدم
دیدم ساعت ۱ ظهره
مگه من چقدر خوابیده بودم😐
با شوگا قهر بودم فکر کنم اونم باهام قهر بود
رفتم ناهار درست کردم رو میز چیدم که شوگا اومدم
بدون حرفی نشستم ناهارمو خوردم اونم بدون حرفی نشست روبروم و غذاشو خورد
بعد خوردن غذا ظرفارو جمع کردم و به سمت اتاق رفتم و رو تخت دراز کشیدم
که یونگی وارد اتاق شد و بغلم دراز شد هردومون پشتمون به هم بود
+مگه بهت نگفته بودم فرار نکن
_.............
+اوک دیگه درباره این موضوع حرف نمیزنم .............قهری؟
_..................
+ ا/تتتت
(ویو شوگا )
چند بار صداش زدم جواب نداد نگاش کردم که دیدم خوابیده لپش رو بوسیدم و از پشت بغلش کردم
(پرش زمانی ۳ ساعت بعد)
بیدار شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه دلم نیومد بیدارش کنم پیشونیش رو بوسیدم که دیدم بیدار شد
(ا/ت ویو)
با احساس خیسی روی پیشونیم بیدار شدم دیدم شوگا پیشونیم رو بوسید
سریع هولش دادم اونو ر و از رو تخت پاشدم رفتم پایین
شوگا هم دنبالم اومد
+نظرت چیه بریم بیرون
_..............
+یااااا حداقل یه حرفی بزن(کیوت)
از شدت کیوتیش خندم گرفت
_باشه بریم کافه؟(خنده)
+اشتی؟
_اره
+اوک حاضر شو بریم
_باشه
پاشدم یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم پیش شوگا اونم حاضر بود
راه افتادیم ولی.............................
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۲۲.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.