فیک تقاص پارت ۲۲
گفتم جواب سوالمو بده
تهیونگ گفت چون نامزدم تو کاناداست تا حالا ندیدیش اتفاقا یه ساعت پیش اومد کره و الان داره واسه جشن اماده میشه
گفتم چه خوب .. اسمش چیه ؟
تهیونن گفت الینا... میتونی باهاش راحت باشی
گفتم یکی مثل خودته ؟
تهیونگ با تعجب گفت ها ؟
گفتم اخلاقش مثل توعه ؟
تهیونگ گفت تقریبا
گفتم اوکی ولی جونگ کوک گفته به غیر از تو نباید با هیچ کس حرف بزنم
تهیونگ گفت اره ولی بعضیا استثنا هستن مثلا نامجون ، الینا .... ادمای دیگه ای هم هستن ولی فعلا باهاشون اشنا نشدی مثل برادرای جونگ کوک اونا واقعا ادمای خوبی هستن و اصلا تو کار مافیا نیستن
گفتم پس جونگ کوک چرا تو کار مافیاعه ؟
تهیونگ مکث کرد و گفت بهتره که جونگ کوک واسه ت تعریف کنه البته یهو ازش این سوال و نپرس
گفتم بیخیال واسم مهم نیس
تهیونگ گفت واست مهم میشه چون به پدر و مادرت مربوطه
با کلافگی گفتم دارم تظاهر میکنم مهم نیس وگرنه از درون دارم میترکم ... تو مگه نامزد نداری حداقل باید این اخلاقای دخترا رو بشناسی !
تهیونگ با خنده گفت الینا از درون میترکه ولی به ظاهر یه کم نشون میده تو اصلا به ظاهر نشون نمیدی بازیگریت عالیه
به حرفش اهمیتی ندادم
خسته بودم از همه چی کلافه بودم حتی موهام هم واسم رو مخ شده بود تحملشون رو نداشتم
تهیونگ با مکث گفت جونگ کوک هنوز حلقه ازدواج و بهت نداده ؟
فقط سرم و به علامت منفی تکون دادم
تهیونگ گفت اگه میخوای گریه کنی بکن !
گفتم خوب میتونی درون ادما رو ببینی ولی ترجیح میدم تظاهر کنم
تهیونگ گفت تو ام خیلی خوب این کار و بلدی ... جونگ کوک صبح حرفی رو که بهش گفته بودی رو بهم گفت
از اونجایی که دچار الزایمر حاد هستم هیچی یادم نیومد
سوالی بهش نگا کردم که تهیونگ گفت همون که برگشتی بهش گفتی داری خود واقعیت رو مخفی میکنی !
تازه گرفتم چی میگه گفتم اره .. خب که چی ؟
تهیونگ میخواست چیزی بگه که یهو صدای یه دختره اومد
برگشتم سمت صدا یه دختر نسبتا قد بلند و کیوت تو چهارچوب در وایستاده بود
با لبخند گفت اجازه هس بیام تو ؟ مزاحم که نیستم ؟
تهیونگ رو به من گفت اجازه میدی بیاد ؟
شونه م رو به علامت اینکه نظری ندارم انداختم بالا
که دختره اومد داخل و رو به من گفت من الینا ام .... نامزد تهیونگ ... تو باید ا/ت باشی درسته ؟
گفتم اره
دختره با ذوق شونه های تهیونگ و گرفت شروع کرد تکون دادن و گفت تهیونگ گفته بود خیلی خوشگلی ولی نمی تونستم باور کنم ... واقعا جونگ کوک خیلی خوش شانسه که همچین دختری گیرش اومده !
پوکر داشتم نگاشون میکردم که الینا به خودش اومد و گفت ببخشید ... اصلا حواسم نبود ازدواجتون اجباری .... ولی در کل جونگ کوک پسر خوبیه ا/ت نگران نباش
گفتم کی میگه ماست من ترشه ؟
تهیونگ گفت چون نامزدم تو کاناداست تا حالا ندیدیش اتفاقا یه ساعت پیش اومد کره و الان داره واسه جشن اماده میشه
گفتم چه خوب .. اسمش چیه ؟
تهیونن گفت الینا... میتونی باهاش راحت باشی
گفتم یکی مثل خودته ؟
تهیونگ با تعجب گفت ها ؟
گفتم اخلاقش مثل توعه ؟
تهیونگ گفت تقریبا
گفتم اوکی ولی جونگ کوک گفته به غیر از تو نباید با هیچ کس حرف بزنم
تهیونگ گفت اره ولی بعضیا استثنا هستن مثلا نامجون ، الینا .... ادمای دیگه ای هم هستن ولی فعلا باهاشون اشنا نشدی مثل برادرای جونگ کوک اونا واقعا ادمای خوبی هستن و اصلا تو کار مافیا نیستن
گفتم پس جونگ کوک چرا تو کار مافیاعه ؟
تهیونگ مکث کرد و گفت بهتره که جونگ کوک واسه ت تعریف کنه البته یهو ازش این سوال و نپرس
گفتم بیخیال واسم مهم نیس
تهیونگ گفت واست مهم میشه چون به پدر و مادرت مربوطه
با کلافگی گفتم دارم تظاهر میکنم مهم نیس وگرنه از درون دارم میترکم ... تو مگه نامزد نداری حداقل باید این اخلاقای دخترا رو بشناسی !
تهیونگ با خنده گفت الینا از درون میترکه ولی به ظاهر یه کم نشون میده تو اصلا به ظاهر نشون نمیدی بازیگریت عالیه
به حرفش اهمیتی ندادم
خسته بودم از همه چی کلافه بودم حتی موهام هم واسم رو مخ شده بود تحملشون رو نداشتم
تهیونگ با مکث گفت جونگ کوک هنوز حلقه ازدواج و بهت نداده ؟
فقط سرم و به علامت منفی تکون دادم
تهیونگ گفت اگه میخوای گریه کنی بکن !
گفتم خوب میتونی درون ادما رو ببینی ولی ترجیح میدم تظاهر کنم
تهیونگ گفت تو ام خیلی خوب این کار و بلدی ... جونگ کوک صبح حرفی رو که بهش گفته بودی رو بهم گفت
از اونجایی که دچار الزایمر حاد هستم هیچی یادم نیومد
سوالی بهش نگا کردم که تهیونگ گفت همون که برگشتی بهش گفتی داری خود واقعیت رو مخفی میکنی !
تازه گرفتم چی میگه گفتم اره .. خب که چی ؟
تهیونگ میخواست چیزی بگه که یهو صدای یه دختره اومد
برگشتم سمت صدا یه دختر نسبتا قد بلند و کیوت تو چهارچوب در وایستاده بود
با لبخند گفت اجازه هس بیام تو ؟ مزاحم که نیستم ؟
تهیونگ رو به من گفت اجازه میدی بیاد ؟
شونه م رو به علامت اینکه نظری ندارم انداختم بالا
که دختره اومد داخل و رو به من گفت من الینا ام .... نامزد تهیونگ ... تو باید ا/ت باشی درسته ؟
گفتم اره
دختره با ذوق شونه های تهیونگ و گرفت شروع کرد تکون دادن و گفت تهیونگ گفته بود خیلی خوشگلی ولی نمی تونستم باور کنم ... واقعا جونگ کوک خیلی خوش شانسه که همچین دختری گیرش اومده !
پوکر داشتم نگاشون میکردم که الینا به خودش اومد و گفت ببخشید ... اصلا حواسم نبود ازدواجتون اجباری .... ولی در کل جونگ کوک پسر خوبیه ا/ت نگران نباش
گفتم کی میگه ماست من ترشه ؟
۶۳.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.