وقتی بدون اجازش موهاتو کوتاه میکنی 💚 p3
تهیونگ: بیب کجایی من اومدم.! صدای پاهاشو میشنیدم ک داره از پله ها میاد بالا. سریع رفتم و در اتاق رو قفل کردم.
تهیونگ: یاا بیب چرا در قفله؟
ا. ت: هیچی همین جوری
تهیونگ: وااا. در و باز کن داری نگرانم میکنیا!!
ا. ت: ن ن. چیزی نیست نگران نباش
تهیونگ: خوب پس در و باز کن میخوام ببینمت دلم برات تنگ شده بود.
ا. ت: دیگ نمیدونستم چی بهش بگم از فشاری ک روم بود بغض کرده بودم.
ا. ت: تهیونگ در و باز میکنم ولی قول بده دعوام نکنی باشه؟(با بغض)
تهیونگ: یااا چرا اینجوری میکنی؟ باشه قول میدم تو فقط درو باز کن. مردم از نگرانی
در و اروم باز کردم که کوک با تعجب داشت نگام میکرد. بیشتر استرسام برای این بود ک تهیونگ بخاطر موهای کوتاهم ولم کنه. ا. ت: تهیونگ .. هق... بخدا زود بلند میشه.. هق.. لطفا ازم عصبی نباش.. هقق. ل. لطفا.. تنهام نزار. هقق
(تهیونگ)
داشتم از نگرانی سکته میکردم. که در و باز کرد وقتی دیدمش اولش یکم تعجب کردم ولی بعدش محو ش شدم. خوشگل تر از قبل شده بود واقعا موهای کوتاه هم بهش میومد. همین جوری داشتم بهش نگاه میکردم که با صدای هق هق هاش به خودم اومدم. وقتی گفت لطفا تنهام نزار. رفتم و بغلش کردم.
تهیونگ : ا. ت چرا گریه میکنی اخه عزیزم.
ا. ت: تهیونگ .. هق.. لطفا ولم نکن.. هق
تهیونگ : یاا بیب گریه نکن چشات اذیت میشه. مگه چیشده. اتفاقا خیلی هم خوشگل شده موهات.
ا. ت: راست.. هق.. میگی؟ 😢
تهیونگ : اوهوم 😊
ا.ت:ینی نمیخوای دعوام کنی؟ از پیشم نمیری؟
تهیونگ : ن کوچولوی من. اخه کی دلش میاد همچنین بیبی خوشگل و کیوتی رو ول کنه.
(ا.ت)
با حرفش اروم شدم و محکم بغلش کردم. اونم همش میگفت که موهام خیلی خوب شده و بهم میاد و موهامو ناز میکرد.یادم اومد ک بهش گفتم شام نخوره.حتما خیلی گشنشه.از بغلش اومدم بیرون و نگاش کردم.
ا.ت: تهیونگ بیا بریمشام بخوریم حتما خیلی گشنشه.
تهیونگ :باش بیب.لباسمو عوض کنم الان میام.
منم رفتم پایین و میز رو چیدم.که تهیونگ از پشت بغلم کرد.
تهیونگ :به به ببین خانم من چه کرده. اخ ک دلم برای دستپختت تنگ شده بود.
ا.ت:(خنده)
غذا مونو خوردیم و جفتمون از خستگی تو بغل هم خوابمون برد.
پایان💚
#وانشات
#بی_تی_اس
#taehyang
#bts
#وانشات_بی_تی_اس
تهیونگ: یاا بیب چرا در قفله؟
ا. ت: هیچی همین جوری
تهیونگ: وااا. در و باز کن داری نگرانم میکنیا!!
ا. ت: ن ن. چیزی نیست نگران نباش
تهیونگ: خوب پس در و باز کن میخوام ببینمت دلم برات تنگ شده بود.
ا. ت: دیگ نمیدونستم چی بهش بگم از فشاری ک روم بود بغض کرده بودم.
ا. ت: تهیونگ در و باز میکنم ولی قول بده دعوام نکنی باشه؟(با بغض)
تهیونگ: یااا چرا اینجوری میکنی؟ باشه قول میدم تو فقط درو باز کن. مردم از نگرانی
در و اروم باز کردم که کوک با تعجب داشت نگام میکرد. بیشتر استرسام برای این بود ک تهیونگ بخاطر موهای کوتاهم ولم کنه. ا. ت: تهیونگ .. هق... بخدا زود بلند میشه.. هق.. لطفا ازم عصبی نباش.. هقق. ل. لطفا.. تنهام نزار. هقق
(تهیونگ)
داشتم از نگرانی سکته میکردم. که در و باز کرد وقتی دیدمش اولش یکم تعجب کردم ولی بعدش محو ش شدم. خوشگل تر از قبل شده بود واقعا موهای کوتاه هم بهش میومد. همین جوری داشتم بهش نگاه میکردم که با صدای هق هق هاش به خودم اومدم. وقتی گفت لطفا تنهام نزار. رفتم و بغلش کردم.
تهیونگ : ا. ت چرا گریه میکنی اخه عزیزم.
ا. ت: تهیونگ .. هق.. لطفا ولم نکن.. هق
تهیونگ : یاا بیب گریه نکن چشات اذیت میشه. مگه چیشده. اتفاقا خیلی هم خوشگل شده موهات.
ا. ت: راست.. هق.. میگی؟ 😢
تهیونگ : اوهوم 😊
ا.ت:ینی نمیخوای دعوام کنی؟ از پیشم نمیری؟
تهیونگ : ن کوچولوی من. اخه کی دلش میاد همچنین بیبی خوشگل و کیوتی رو ول کنه.
(ا.ت)
با حرفش اروم شدم و محکم بغلش کردم. اونم همش میگفت که موهام خیلی خوب شده و بهم میاد و موهامو ناز میکرد.یادم اومد ک بهش گفتم شام نخوره.حتما خیلی گشنشه.از بغلش اومدم بیرون و نگاش کردم.
ا.ت: تهیونگ بیا بریمشام بخوریم حتما خیلی گشنشه.
تهیونگ :باش بیب.لباسمو عوض کنم الان میام.
منم رفتم پایین و میز رو چیدم.که تهیونگ از پشت بغلم کرد.
تهیونگ :به به ببین خانم من چه کرده. اخ ک دلم برای دستپختت تنگ شده بود.
ا.ت:(خنده)
غذا مونو خوردیم و جفتمون از خستگی تو بغل هم خوابمون برد.
پایان💚
#وانشات
#بی_تی_اس
#taehyang
#bts
#وانشات_بی_تی_اس
۲۷.۴k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.